گنجور

 
جامی

جل من لااله الا هو

لا تقل کیف هو و لا ما هو

کل فی نعت ذاته الالسن

حار فی نور و جهه الأعین

لمعات جمال او ظاهر

سبحات جلال او قاهر

فیض لطفش چو نورپاش شود

تف قهرش چو دور باش شود

هر چه مفهوم عقل و ادراک است

ساحت قدس او ازان پاک است

قدس ذاتش چو برتر از کیف است

کیف هو گفتن اندر او حیف است

چون نه نوع آمد و نه جنس او را

پس چه معنی سئوال ما هو را

ما و هو چیست لا و هو می گوی

راه ازین لا و هو بدو می جوی

لا و هو هر دو نفی و اثباتند

نافی غیر و مثبت ذاتند

چند از این غافلی و گمراهی

لا و هو ورد خود کن ای لاهی

تا دهد لا و هوت قوت و قوت

ببرد تا سرادق لاهوت

به هوا و هوس در او نرسی

تا ز لا نگذری به هو نرسی

هو کفایت ز غیب ذات شناس

مکنش بر دگر ذوات قیاس

هیچ ذاتی به ذات او نرسد

عقل کل در صفات او نرسد

این چه مجد و بهاست سبحانه

وین چه عز ما اعز سلطانه

ای همه قدسیان قدوسی

گرد کوی تو در زمین بوسی

دو جهان جلوه گاه وحدت تو

شهد الله گواه وحدت تو

هم مقر گفته با تو هم جاحد

لمن الملک لله الواحد

پرتو روی توست از همه سو

همه را رو به توست از همه رو

همه در راه و راه می جویند

از غمت آه آه می گویند

مبتدی در ره تو مویه کنان

نعره اهدناالصراط زنان

منتهی در سجود بین یدیک

گفته کیف الطریق رب الیک

بنما ره که طالب راهیم

ره به سوی تو از تو می خواهیم

قطع این ره به راه پیمایی

کی توان کرد دگر تو ننمایی