گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

کل ما کان عندکم ینفد

دام ما عنده الی السرمد

وضع آن اندر آب و گل نبود

موضعش غیر جان و دل نبود

نشود حبه ای ازان ضایع

روز محشر شود به او راجع

خانه تن خرابه ایست کهن

لله و فی الهش عمارت کن

لقمه هایی که مشتهای دل است

بهر این خانه مشت های گل است

چون کفایت همی کند دو سه مشت

چند گل می کشی به گردن و پشت

گل مزن می نگویمت به گزاف

گل همی زن ولی به قدر کفاف

هست چندان بس از شراب و طعام

که به طاعت توان نمود قیام

ور فزایی بر آن سرف باشد

کی سرف مایه شرف باشد