گنجور

 
جامی

شاه این راه کز سر معنی

بود ادعوا الی الله ش دعوی

یافت ادعو چو استناد به وی

کرد قید علی بصیره ز پی

یعنی این دعوتم نه بر عمیاست

بینم آن را که از خدا به خداست

بلکه مدعو وی است داعی نیز

در هدی و ضلال ساعی نیز

خود ز خود خویش را به خود خواند

خود کند هر چه خواهد و داند

گمرهان را درین نشیمن بیم

خوانم از اسم منتقم به رحیم

من کیم مر خدای را سایه

اسم هادی دهد مرا مایه

کیست گمراه ظل اسم مضل

ظل بود فی الحقیقه عین مظل

گرچه ما در شمار اسماییم

لیکن از روی ذات یکتاییم

من و هر کس گرفته است سبق

ز من اندر شهود وحدت حق

خلق را سوی حق چنین خوانیم

سر این کار را چنین دانیم

دانم او را ز نقص شرکت پاک

لست ممن یقول بالاشراک

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]