گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

بی مه روی تو چشمم همچو ابربهمنست

بی شب زلف تو رازم همچو روز روشنست

نرگست از غالیه صدتیر دارد در کمان

لاجرم گلبرگ تو در زیر مشکین جوشنست

زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن

کِت ازین بازیچه خون صد چو من در گردنست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode