گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

چشمم از گریه دوش ناسودست

تا سحر گه سرشک پالودست

گر نخفتست چشم من شاید

چشم او باری از چه نغنودست

روزها شد که آن نگارین روی

بمن آن روی خوب ننمودست

بی سبب رخ ز من نهان دارد

می ندانم که این که فرمودست

گفتم از چشم بد نگه دارش

مگر آن چشم چشم من بودست

سرکشی بود عادتش همه عمر

خشم و دشنام نو در افزودست

راضیم گرچه پای بازگرفت

باری از درد سر بر آسودست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

تا گل لعل روی بنمودست

بلبل از خرمی نیاسودست

دیرگاهست تا چو من بلبل

عاشق بوستان و گل بودست

روز و شب گر بنغنوم چه عجب

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

به خدایی که در پرستش خویش

آسمان را رکوع فرمودست

دست حکمش به کیلهٔ خورشید

خرمن روزگار پیمودست

که ز چشمم به عشق خدمت تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای کریمی که در ستایش تو

عقل کل را زبان بفرسودست

خاک شد زیر پای همّت تو

و هم کوسر بر آسمان سودست

دست دریا و کان فرو بستت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه