دعا و خدمت مخدوم خویش فخرالدین
همی رسانم اگر آمد او زدریا بار
ربیع آمد لیکن ربیع ما نامد
توئی ربیع ربیع جهان خزان انگار
بجان تو که اگر شرح اشتیاق دهم
زصد یکی نشود گفته درد وصد طومار
توئی ربیع دل ما ولی چو گل بدعهد
که بی ثبات بود عهد تو بوقت بهار
خیال تست شب و روز پیش دیده من
چنانکه گوئی گشتست در دو دیده نگار
چو مدتی است که از تو نیافتم تشریف
همی ندانم تا چیست موجب آزار
بدیع باشد این از رفیع رای ربیع
که بی سبب زچو من دوستی شود بیزار
مکن اگر چه حریفان تو خودبسی داری
زدوستان کهن نیز گه گهی یاد آر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.