شمارهٔ ۶۲ - خطاب بشهاب الدین که یکی دیگر از دوستان اوست
خلاصه همه عالم اجل شهاب الدین
که روشنند زرای تو ثابت وسیار
بریز سایه رای تو چشمه خورشید
فرود پایه قدر تو گنبد دوار
کمینه قطره زجود تو آب در قلزم
کهینه شمه زخلق تو مشک در تاتار
دعا و خدمت خادم قبول فرمایند
فزون زلشگر ذرات و قطره امطار
یقین شناس که گر شرح اشتیاق دهم
دراز گردد و آنگه ملالت آرد بار
بیاض روز اگر فی المثل شود کاغذ
دگر مداد شود جمله آبهای بحار
شوند موی بر اندامهای من همه دست
قلم شود بجهان در هر آنچه هست اشجار
من آن نویسم تا جملگی زمن پرشد
هنوز گفته نباشم مگر یکی زهزار
توئی که مر کز عقلی و دوستدارانت
مدام گرد تو باشند حلقه دایره وار
منم زحلقه برون مانده وزپی مرکز
بسر همی دوم از گرد خویش چون پرگار
چنان بذکر تو آراسته است محفلها
که نام عبدلطیف آید از در و دیوار
سرای تو که درآن نظم داشتیم اکنون
در آن دیار نگردد زغیبتت دیار
شدند جمله پراکنده چون بنات النعش
جماعتی که چو پروین بدند پیش تو پار
تو همچو شمعی و اصحاب جمله پروانه
بشمع جمع توانند آمدن ناچار
بدوستی و بنان و نمک که عزم آن بود
که بر سبیل تماشا کنم سوی تو گذار
ولی توقفم از ضعف چارپایانست
که بیش از انکه توانگفت لاغر ندونزار
خدای داند و دانم تو نیز میدانی
که بی تو نیستم از عیش خویش بر خوردار
رخم چو آبی زردست و بروی از غم گرد
فسرده از دم سرد اشک من چو دانه نار
سپیده دم که نسیم آورد بمن بویت
کنم براو زدل خوش روان خویش نثار
هزار جان گرامی بناز پرورده
فداش بادکه بوی آورد مرا ازیار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به ستایش و مدح شخصیتی به نام شهابالدین پرداخته است. شاعر از نور و روشنایی محضر او سخن میگوید و تأثیر او بر زندگی و دل دیگران را معرفی میکند. او به زیبایی زبانش را به کار میگیرد تا نشان دهد چگونه اشتیاق و محبت او به دیگران الهامبخش است و محفلها را زنده و شاداب میکند. شاعر همچنین به احساس فراق و دوری از محبوبش اشاره میکند و بیان میکند که در غیاب او قلبش غمگین و بیقرار است. در نهایت، شاعر با آرزوی نزدیک شدن به محبوب و اظهار عشق و ارادت خود، این احساسات را به شکلی عمیق و دلنشین بیان میکند.
هوش مصنوعی: خلاصهی تمام عالم، عمر و زندگی شهابالدین است که روشنایی و روشنی وجود تو، هم ثابت و هم متغیر است.
هوش مصنوعی: سایه فکر و اندیشه تو را بر زمین بریز تا مانند چشمهای از نور و روشنایی فرود آید. اهمیت و مقام تو مانند گنبدی است که در حال چرخش است.
هوش مصنوعی: حداقل یک قطره از بخشندگی تو به اندازه دریایی بزرگ است، و اندک اثری از نیکوییهای تو به اندازه مشک در سرزمین تاتار باارزش و بااهمیت است.
هوش مصنوعی: خداوند دعا و خدمت کسانی را که به دیگران کمک میکنند، بیشتر از آنچه که در طبیعت وجود دارد، میپذیرد.
هوش مصنوعی: بدان که اگر تمایل و اشتیاقم را به تفصیل بیان کنم، این موضوع بسیار طولانی خواهد شد و در پایان باعث دلزدگی خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر سپیدی روز به مانند کاغذی باشد، تمام آبهای دریاها به نوعی دوات خواهند شد.
هوش مصنوعی: تمام اعضای بدن من با موهایی پوشیده شده است و در هر زمان و مکان، قلمی از دستم به وجود میآید که همه چیز را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من مینویسم تا جایی که همه از من پر شوند، اما هنوز چیزی نگفتهام جز یکی از هزاران.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که مرکز عقل و دانش هستی و افرادی که تو را دوست دارند به طور مداوم دور تو جمع میشوند، مانند حلقهای که دور یک نقطه میچرخد.
هوش مصنوعی: من از چنبرهای که در آن گرفتار بودم بیرون آمدهام و مانند پرگاری که از مرکز خود دور میشود، از خودم فاصله میگیرم تا به جستجوی جدیدی بروم.
هوش مصنوعی: محافل به یاد تو آنقدر زیبا و آراستهاند که نام عبدلطیف از هر طرف و گوشه به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: خانهای که در آن شعر میسرودیم اکنون بدون تو، دیگر جای مناسبی نیست و از غیبت تو در آن دیار خبری نیست.
هوش مصنوعی: همه در هم ریخته و پراکنده شدند مانند ستارهها در آسمان، گروهی که مانند ستاره پروین در برابر تو قرار دارند.
هوش مصنوعی: تو مانند شمعی هستی و دوستانت همه چون پروانهاند که میتوانند به دور تو جمع شوند و به تو نزدیک شوند.
هوش مصنوعی: دوستی و محبت و نمک، که تصمیم داشتم با هدف تماشای تو به سمتت بیایم.
هوش مصنوعی: اما من به خاطر ضعف و ناتوانی حیوانات، نمیتوانم بیشتر از آنچه که میتوانم بگویم، توقف کنم.
هوش مصنوعی: فقط خدا میداند و من هم میدانم که تو هم میدانی که بدون تو نمیتوانم از لذتهای زندگیام بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: چهرهام مانند آبی زرد شده و بر روی من غم نشسته است. از غم، چهرهام کمنور شده و اشکهایم مانند دانههای انار میریزد.
هوش مصنوعی: در سپیده دم، وقتی نسیم خوشبویی را به سوی من میآورد، از دل شاد و سرشار خودم، عشق و محبت را نثار آن نسیم میکنم.
هوش مصنوعی: هزار جان عزیز را فدای آن کسی میکنم که بویش مرا به یاد یارش میاندازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.