گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

شب چو به سر رفت و آفتاب برآمد

بخت سرآسیمه ام ز خواب برآمد

مه چو نهان شد درآمد از در من دوست

ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

طرّه عنبرشکن به دست صبا داد

جمله جهان بوی مشک ناب برآمد

باد صبا در ربود سنبلش از گل

پرتو خورشید از سحاب برآمد

گل نشنیدم که از بنفشه تتق بست

ماه ندیدم که با نقاب برآمد

مردم چشمم ز بس که اشک ببارید

از مژه ام خون به جای آب برآمد

غمزه برآشفت چون لبش بگزیدم

فتنه نگر، باز کز شراب برآمد

عمر چو می شد مرا به دست دلش داد

پای به سنگش ز بس شتاب برآمد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
خواجوی کرمانی

ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

شاهد سرمست من ز خواب برآمد

نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت

ولوله از جان شیخ و شاب برآمد

پیش جمالش زرشک ماه فروشد

[...]

قاسم انوار

باز، ز خم باده های ناب بر آمد

ناله زار از دل رباب بر آمد

بست نقابی بر آن جمال دل افروز

نور جمالش از آن نقاب بر آمد

هستی ما بدحجاب راه،چو برخاست

[...]

صائب تبریزی

غنچه مستور از نقاب برآمد

گل ز پریخانه حجاب برآمد

برخوری از عمر کز نظاره رویت

عمرسبکسیراز شتاب برآمد

از غم روی که آه سردسحرگاه

[...]

آشفتهٔ شیرازی

نیمه شب آن مه چو از حجاب برآمد

عقل گمان کرد کافتاب برآمد

کاوش مژگان چنان بسینه اثر کرد

کز گل قبرم پر عقاب برآمد

تا که گریزند مهر و ماه چو خفاش

[...]

وحدت کرمانشاهی

ترک من از خانه بی‌حجاب برآمد

ماه صفت از دل سحاب برآمد

عاقبتم شد وصال دوست میسر

دیده بختم دگر ز خواب برآمد

عشق ندانم چه حالت است که از وی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه