شب چو به سر رفت و آفتاب برآمد
بخت سرآسیمه ام ز خواب برآمد
مه چو نهان شد درآمد از در من دوست
ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
طرّه عنبرشکن به دست صبا داد
جمله جهان بوی مشک ناب برآمد
باد صبا در ربود سنبلش از گل
پرتو خورشید از سحاب برآمد
گل نشنیدم که از بنفشه تتق بست
ماه ندیدم که با نقاب برآمد
مردم چشمم ز بس که اشک ببارید
از مژه ام خون به جای آب برآمد
غمزه برآشفت چون لبش بگزیدم
فتنه نگر، باز کز شراب برآمد
عمر چو می شد مرا به دست دلش داد
پای به سنگش ز بس شتاب برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر در مورد سپیدهدم و آغاز یک روز جدید است. شاعر از خواب بیدار میشود و با دیدن آفتاب، تحولی در بخت و حال خود حس میکند. دوستی که شبی را در کنار او سپری کرده، صبح را با زیباییهای خود معرفی میکند. بوی خوشی از باغها با وزش باد صبا پراکنده میشود و خورشید از ابرها نمایان میشود. شاعر همچنان به یاد غمها و اشکهایی که ریخته است، اشاره میکند و از عشق و فتنههای آن میگوید. نهایتاً به این نتیجه میرسد که در عشق زندگیاش، زمان و عمرش را به دست محبوب داده است.
هوش مصنوعی: وقتی شب تمام شد و خورشید طلوع کرد، شانس و آرزوهای من از خواب بیدار شدند.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه پنهان شد، دوست من وارد شد. ماه در غروب غرق شد و آفتاب طلوع کرد.
هوش مصنوعی: با وزش نسیم صبا، موهای خوشبو و عطرآگین او به همه جا پخش شد و دنیا پر از بوی خوش مشک گردید.
هوش مصنوعی: باد شرق گلی خوشبو را از باغ چید و پرتوهای خورشید از ابرها به زمین رسید.
هوش مصنوعی: من هیچگاه نشنیدهام که گلی از دل بنفشه شکفته باشد و هیچگاه هم ماه را ندیدهام که با چهرهاش پنهان بیاید.
هوش مصنوعی: مردم چشمم به خاطر اشکهایی که ریخت، دیگر نمیتواند آب بیاورد و به جای آن خون از مژههایم جاری میشود.
هوش مصنوعی: چشمک زدن او سبب آشفتگیام شد، وقتی لبش را بوسیدم. نگاهی به ماجرا کن، که از شراب، حالش دوباره دگرگون شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که عمر من به پایان میرسید، دلش به من فرصتی داد، اما از شتاب و عجلهام، پایم به سنگی برخورد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
شاهد سرمست من ز خواب برآمد
نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت
ولوله از جان شیخ و شاب برآمد
پیش جمالش زرشک ماه فروشد
[...]
باز، ز خم باده های ناب بر آمد
ناله زار از دل رباب بر آمد
بست نقابی بر آن جمال دل افروز
نور جمالش از آن نقاب بر آمد
هستی ما بدحجاب راه،چو برخاست
[...]
غنچه مستور از نقاب برآمد
گل ز پریخانه حجاب برآمد
برخوری از عمر کز نظاره رویت
عمرسبکسیراز شتاب برآمد
از غم روی که آه سردسحرگاه
[...]
نیمه شب آن مه چو از حجاب برآمد
عقل گمان کرد کافتاب برآمد
کاوش مژگان چنان بسینه اثر کرد
کز گل قبرم پر عقاب برآمد
تا که گریزند مهر و ماه چو خفاش
[...]
ترک من از خانه بیحجاب برآمد
ماه صفت از دل سحاب برآمد
عاقبتم شد وصال دوست میسر
دیده بختم دگر ز خواب برآمد
عشق ندانم چه حالت است که از وی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.