لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

مرا به وصل تو گر زان که دسترس باشد

دگر ز طالع خویشم چه ملتمس باشد

بر آستان تو غوغای عاشقان چه عجب

که هر کجا شکرستان بود مگس باشد

چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را

که نیم جان مرا یک کرشمه بس باشد

اگر به هر دو جهان یک نفس زنم با دوست

مرا ز هر دو جهان حاصل آن نفس باشد

ازین هوس که مرا هست اگر شوم در خاک

هنوز در سر من ذوق این هوس باشد

بدین صفت که مرا دست بخت کوتاه است

کیم به سرو بلند تو دسترس باشد

ره خلاص کجا باشد آن غریقی را

که سیل محنت عشقش ز پیش و پس باشد

هزار بار شود آشنا و دیگر بار

مرا ببیند و گوید که این چه کس باشد

به دام عشق حزین است ناله‌های جلال

که زار نالد بلبلی که در قفس باشد

 
 
 
سعدی

چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را

حدیث دوست بگویش که جان برافشاند

جلال عضد

همین شعر » بیت ۳

چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را

که نیم جان مرا یک کرشمه بس باشد

ادیب صابر

ز روزگار حذر کن ز کردگار بترس

وگرت بر همه آفاق دسترس باشد

چو روزگار برآشفت و کردگار گرفت

زوال دولت تو در یکی نفس باشد

نه کردگار به تدبیر خلق کار کند

[...]

ظهیر فاریابی

جلال ملت و دین،تو گمان مبر که دگر

به کبریای جلال تو هیچ کس باشد

به هر چه حکم تو سابق شود چو در نگری

قضا هنوز به فرسنگها ز پس باشد

شبی نباشد کاندر دل و دِماغ عدو

[...]

اهلی شیرازی

مرا حیات ابد از لبت هوس باشد

که می گر آب حیات است یک نفس باشد

بزیر تیغ تو ای شوخ در صف عشاق

کسی که پیش نیامد همیشه پس باشد

تو آفتابی و با ذره کی شوی نزدیک

[...]

سلیم تهرانی

ز دام عشق کی آزادی‌ام هوس باشد

که رخنه در دلم از رخنهٔ قفس باشد

چه می کند چمن عیش ما بهاری را

که همچو فصل گل صبح، یک نفس باشد

درین چمن چه کنی فکر آشیان که درو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه