گنجور

 
جلال عضد

خطّی که قرین خال باشد

شک نیست که بی مثال باشد

سروی که به قامت تو ماند

در غایت اعتدال باشد

آن دم که تو شرح حال گویی

بنگر که مرا چه حال باشد

افسوس بود که چون تویی را

با همچو منی وصال باشد

آن را که به یاد تست مشغول

از هر دو جهان ملال باشد

هرگز نکنم خیال خوابی

تا در سرم این خیال باشد

هم باد پیام ما رساند

صبحی اگرش مجال باشد

دیگر نکند نشاط پرواز

مرغی که شکسته بال باشد

گفتند که بنده می نوازی

شاید که یکی جلال باشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode