گنجور

 
اهلی شیرازی

مرا حیات ابد از لبت هوس باشد

که می گر آب حیات است یک نفس باشد

بزیر تیغ تو ای شوخ در صف عشاق

کسی که پیش نیامد همیشه پس باشد

تو آفتابی و با ذره کی شوی نزدیک

مرا ز دور همین دیدن تو بس باشد

دلم به سینه صد چاک بی تو محزون است

حزین بود دل مرغی که در قفس باشد

ببخش ساقی اگر جرعه یی دهد دستت

که غایت کرم است آنچه دسترس باشد

بغیر پیر مغان از که التماس کنم

که بی طلب ندهد آنچه ملتمس باشد

بکوی دوست ز طوفان گریه اهلی

کسی نماند و گر ماند تا چه کس باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ادیب صابر

ز روزگار حذر کن ز کردگار بترس

وگرت بر همه آفاق دسترس باشد

چو روزگار برآشفت و کردگار گرفت

زوال دولت تو در یکی نفس باشد

نه کردگار به تدبیر خلق کار کند

[...]

ظهیر فاریابی

جلال ملت و دین،تو گمان مبر که دگر

به کبریای جلال تو هیچ کس باشد

به هر چه حکم تو سابق شود چو در نگری

قضا هنوز به فرسنگها ز پس باشد

شبی نباشد کاندر دل و دِماغ عدو

[...]

جلال عضد

مرا به وصل تو گر زان که دسترس باشد

دگر ز طالع خویشم چه ملتمس باشد

بر آستان تو غوغای عاشقان چه عجب

که هر کجا شکرستان بود مگس باشد

چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را

[...]

سلیم تهرانی

ز دام عشق کی آزادی‌ام هوس باشد

که رخنه در دلم از رخنهٔ قفس باشد

چه می کند چمن عیش ما بهاری را

که همچو فصل گل صبح، یک نفس باشد

درین چمن چه کنی فکر آشیان که درو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه