جلوه حسن ترا محرم به جز آیینه نیست
سرّ سودای خیالت محرم هر سینه نیست
حُسن خود خواهی که بینی در دل ما کن نظر
اندرون پاکبازان کمتر از آیینه نیست
گفته ای امروز خواهم کرد کار تو تمام
لطف تو در حقّ ما ای دوست امروزینه نیست
مار زلفش گنج حُسن آشفته می دارد مگر
حسن او را بهتر از این مار در گنجینه نیست
مهربان شو، عاشق دیرینه خود را مکش
زانکه مهر هیچ کس چون عاشق دیرینه نیست
مهر می ورزد جلال آخر تو نیز ای کینه جوی
مهربانی کن سزای مهربانان کینه نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ذوقی از حرف محبت بی صفای سینه نیست
طوطیان را تخته مشقی به از آیینه نیست
هر طرف چشم افکنی داغی به خون غلطیده است
هیچ باغ دلگشایی به ز چاک سینه نیست
صافطبعان را غمی از خار خارکینه نیست
زحمت مژگان به چشمگوهر و آیینه نیست
در زراعتگاه امکان بسکه بیم آفت است
خلق را چون دانهٔگندم دلی در سینه نیست
فیل صاحبمنصب است و گاو و خر روزینهدار
[...]
کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست؟
بسکه مهر دوست آنجا هست جای کینه نیست!
نقد جان را رایگان در راه آزادی دهیم
گر به جیب و کیسه ما مفلسان نقدینه نیست
گنج عزت کنج عزلت بود آن را دل چو یافت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.