گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

من سر زلفش نمی دادم ز دست

لیکن از بویش شدم مدهوش و مست

رفت زلف او ز دستم این زمان

هست داغی بر دلم زین سان که هست

تا تو بر پا خاستی سروی چو تو

در همه بستان نمی آید به دست

هیچ سر بی طوق عشق تو نماند

هیچ دل از بند زلف تو نرست

ای به دور نرگس مخمور تو

شیخ دُردی نوش و زاهد می پرست

زان سر گیسو که در خاکش کشی

بس که سرها کرده ای در خاک پست

دیده از تیرش نمی بندم که در

بر رسول دوست نتوانیم بست

من شنیدم وصف تیراندازی اش

وان سخنها یک به یک در دل نشست

با جلال آن عهد و آن پیمان که کرد

همچو زلف خویشتن درهم شکست

 
 
 
رودکی

وز بر خوشبوی نیلوفر نشست

چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست

ناصرخسرو

هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است

گرچه مردم‌صورت است آن هم خر است

ای شکم پر نعمت و جانت تهی

چون کنی بیداد؟ کایزد داور است

گر تو را جز بت‌پرستی کار نیست

[...]

میبدی

بنده گر خوبست گر زشت آن تست

عاشق ار دانا و گر نادان تراست

ادیب صابر

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

عطار

عزم آن دارم که امشب نیم مست

پای کوبان کوزهٔ دردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم

پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه