گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

چه جرم رفت که یکباره مِهر ببریدی

چه اوفتاد که از ما عنان بپیچیدی

به قول و عهد تو دیگر که اعتماد کند

که هر سخن که بگفتی از آن بگردیدی

تو باز بر سر میدان عشق پای منه

از آن جهت که به اوّل قدم بلغزیدی

مگر تو غنچه نورسته ای و من ابرم

که زار زار چو بگریستم بخندیدی

هزار بار بگفتم ترا که مشنو هیچ

ز دشمنان بدی دوستان و نشنیدی

جفا نمودی و رفتی و دل ندادی باز

ز آه و ناله شبهای من نترسیدی

نگفتیم که به کام دلت رسانم زود

به کام دل نه ولیکن به جان رسانیدی

چه حالتی ست که احوال ما نمی پرسی

چه دشمنی ست که از دوستان برنجیدی

نگفتمت که ز خوبان وفا مجوی جلال

چو پند من نشنیدی سزای خود دیدی

 
 
 
سعدی

خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی

که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی

گرفتمت که نیامد ز روی خلق آزرم

که بی‌گنه بکشی از خدا نترسیدی

بپوش روی نگارین و موی مشکین را

[...]

حکیم نزاری

وفا نکردی و پیوندِ عهد ببردی

به دشمنی من از دوستی بگردیدی

عفا الله آن که به کینش هلاک خواهی کرد

گر این که با منِ مسکین به مهر ورزیدی

هزار شب ز تو در خون نشسته‌ام تا روز

[...]

جهان ملک خاتون

چه جرم رفت که یکباره مهر ببریدی

چه اوفتاد که از ما عنان بپیچیدی

به قول و عهد تو دیگر که اعتماد کند

که هر سخن که بگفتی از آن بگردیدی

هزار بار بگفتم که نشنوی زنهار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه