معشوقه به چنگ آر و می و چنگ و چغانه
کاحوال جهان جمله فسون است و فسانه
ساقی به می از لوح دلم عقل فروشوی
تا چند غم عالم و افسوس زمانه
کوته نظران چهره مقصود نبینند
تیر از نظر راست شود سوی نشانه
آن سوز که در سینه من دوش نهان بود
امروز به خورشید رسانید زبانه
گر اهل دلی عیب مکن بی خبران را
بر عاشق دلداده نگیرند بهانه
پُر شو ز مَی ای دلشده تا دوش به دوشت
آرند چو چنگ از در میخانه به خانه
آمد به لب خشک ز غم کشتی جانم
وین بحر طلب را نه پدید است کرانه
خرّم دل آن کاو چو جلال از همه عالم
بگرفت کناری و برون شد ز میانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی از عشق، شراب و لذتهای زندگی صحبت میکند. شاعر از معشوقه و می و هنر چنگ زدن سخن میگوید و بر این نکته تأکید میکند که زندگی پر از فریب و خیال است. او میخواهد که ساقی از دلش عقل را دور کند و به جای افکار غمانگیز، به شادی و خوشی پردازد. همچنین، شاعر به محدودیتهای دیدگاههای کوتاهنظر اشاره میکند و میگوید که احساسات عمیقش را نمیتوان به سادگی درک کرد. در نهایت، او به نوعی آرامش در میان آشفتگیهای زندگی میرسد و به اهمیت لذتبردن از زندگی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: عشق و خوشی را در آغوش بگیر و از شراب و موسیقی لذت ببر، زیرا تمام اوضاع و احوال دنیا تنها افسون و داستانی بیش نیست.
هوش مصنوعی: ای ساقی، برایم از می بریز و دلم را از فکر و عقل خالی کن. تا کی باید غم این دنیا و افسوس روزگار را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: کسانی که دیدگاه محدودی دارند نمیتوانند هدف اصلی را ببینند؛ تیر (هدف) اگر از منظر صحیح به آن نگاه شود، به سمت نشانه میرود.
هوش مصنوعی: آن احساسی که در دل من به پنهانی وجود داشت، امروز به مانند شعلهای به خورشید رسید و خود را نمایان کرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی دلش به عشق گرم باشد، نباید به بیخبران ایراد بگیرد یا آنها را سرزنش کند، چون عاشق واقعی بهانههای کوچک را نادیده میگیرد.
هوش مصنوعی: ای دل، تا زمان هنوز باقی است، از می سرشار شو و خود را غرق لذت کن تا دیگران تو را به شکل چنگ درآورند و تو را از در میخانه به خانه ببرند.
هوش مصنوعی: دل من از غم به جایگاه خشکی رسیده است و کشتی وجودم در دریای طلب در حال غرق شدن است، در حالی که هیچ نشانهای از ساحل پیدا نیست.
هوش مصنوعی: دل شاد و خوشحال کسی است که مانند جلال، از همه چیز و همه عالم دوری میکند و به کناری میرود تا از میانهی حوادث دور بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه عمید زَمَن و فخر زمانه
ای صاحب آزاده و زیبا و یگانه
مر فضل تو را نیست پدیدار کرانه
تو زنده و فضل تو در آفاق فسانه
رندان همه جمعند در این دیر مغانه
درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه
خون ریزبک عشق در و بام گرفتهست
و آن عقل گریزان شده از خانه به خانه
یک پرده برانداخته آن شاهد اعظم
[...]
سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه
روزی که درآیی ز درم مست شبانه
در صورت خوبان همه نوریست الهی
از شمع رخت میزند آن نور زبانه
با چشم تو یک رنگ چو گشتیم به مستی
[...]
ای ترک پریچهره از آن جام شبانه
در ده بصبوحی می گلرنگ مغانه
گفنی که بده جان ز پی بوسه و بستان
بستان و بده تا کی از این عذر و بهانه
جان بر طبق شوق نهم پیش تو روزی
[...]
دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه
می رفت بسر وقت حریفان شبانه
بر لاله زنیلش اثر داغ صبوحی
بر ماه ز مشکش گره جعد مغانه
یاقوت بمی شسته و آراسته خورشید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.