گنجور

 
اوحدی

سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه

روزی که درآیی ز درم مست شبانه

در صورت خوبان همه نوریست الهی

از شمع رخت می‌زند آن نور زبانه

با چشم تو یک رنگ چو گشتیم به مستی

جز چشم تو ما را که برد مست به خانه؟

هر چند که جان را بر لعل تو بها نیست

شرطیست که امروز نجوییم بهانه

آنی تو، که جز با تو درین ملک ندیدیم

خوی ملکی با کس و روی ملکانه

جز یاد جمالت همه ذوقست خرافات

جز قصهٔ عشقت همه بادست و فسانه

با غمزهٔ رویت سخن خال نگوییم

زنهار! که ما غره نگشتیم به دانه

آنجا مطلب روزه و تسبیح، که در روی

آواز مغنی بود و جام مغانه

با اوحدی امروز یکی باش، که مردم

از دور نگویند: فلان بود و فلانه

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ای خواجه عمید زَمَن و فخر زمانه

ای صاحب آزاده و زیبا و یگانه

مر فضل تو را نیست پدیدار کرانه

تو زنده و فضل تو در آفاق فسانه

مولانا

رندان همه جمعند در این دیر مغانه

درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه

خون ریزبک عشق در و بام گرفته‌ست

و آن عقل گریزان شده از خانه به خانه

یک پرده برانداخته آن شاهد اعظم

[...]

ابن یمین

ای ترک پریچهره از آن جام شبانه

در ده بصبوحی می گلرنگ مغانه

گفنی که بده جان ز پی بوسه و بستان

بستان و بده تا کی از این عذر و بهانه

جان بر طبق شوق نهم پیش تو روزی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
خواجوی کرمانی

دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه

می رفت بسر وقت حریفان شبانه

بر لاله زنیلش اثر داغ صبوحی

بر ماه ز مشکش گره جعد مغانه

یاقوت بمی شسته و آراسته خورشید

[...]

جلال عضد

معشوقه به چنگ آر و می و چنگ و چغانه

کاحوال جهان جمله فسون است و فسانه

ساقی به می از لوح دلم عقل فروشوی

تا چند غم عالم و افسوس زمانه

کوته نظران چهره مقصود نبینند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه