مرا در دل همی آمد که با عشقت نیامیزم
ز دست جور تو جانا به صد فرسنگ بگریزم
ولی خیل خیال تو دو اسبه تاختن گیرد
کجا باشد مرا یارا که با هجر تو بستیزم
اگر خفتم من خاکی به خاک عشق در کویت
بدان شرطی بخفتم من که با عشق تو برخیزم
به روز حشر بی عشقت ز خاکم گر برانگیزند
به جان تو که صد فتنه چو چشم تو برانگیزم
چو نقد خاطرم جانا به خاک کوی تو گم شد
بگو خاک سر هر کو چرا بیهوده می بیزم
چو خاک کوی تو آبم ببرد و داد بر بادم
نشانی تا به کی آخر میان آتش تیزم
اگر در دست ما باشد ز عمرم جرعه ای باقی
به روز دولت وصلت به خاک درگهت ریزم
اگر در آتش رخسارت ای جان، جان من سوزد
اشارت کن به چشم خود که تا در زلفت آویزم
جهانی هست سرگردان ز دست هجر بی پایان
بگو تا کی ز هجرانت ز دیده خون دل ریزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساساتی عمیق و پیچیده در مورد عشق و جدایی است. گوینده در تلاش است تا از عشق دوری کند و از درد و رنج ناشی از آن فرار کند، اما به شدت تحت تأثیر خیال معشوقش قرار دارد. او میگوید که حتی اگر بخواهد از عشق دوری کند، نمیتواند با هجر او دست و پنجه نرم کند. در ادامه، گوینده به عشق و فدای خود در روز قیامت اشاره میکند و میگوید که بدون عشق معشوقش، حتی در آخرت هم دچار عذاب خواهد بود. او از غم جدایی و رنجی که از دست دادن این عشق به او میدهد، سخن میگوید و در نهایت از معشوقش خواسته است تا او را از این درد رهایی بخشد. شعر به زیبایی احساسات عمیق و ناامیدی ناشی از عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در دل من همیشه این فکر میگذرد که به عشق تو نزدیک نشوم، زیرا از ستم و بیرحمی تو، جانم را به دوردستها میبرم و فرار میکنم.
هوش مصنوعی: اما تو به قدری در ذهن و خیال من قدرت داری که گویی دو اسب یارانم را میتازند. کجا توان دارم که در مقابل دوری تو مقاومت کنم؟
هوش مصنوعی: اگر من در عشق تو در خاک تو آرام بگیرم، باید این را بدانید که تنها با عشق تو دوباره زنده خواهم شد و برخیزم.
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت مرا از خاک برانگیزند، وجود تو باعث میشود که من به خاطر عشق به تو، هر نوع فتنهای را ایجاد کنم، چون زیبایی چشمان تو انگیزهام است.
هوش مصنوعی: وقتی که یاد تو در قلبم مثل پول نقدی که گم شده، در کوی تو ناپدید شد، بگو چرا بیهوده به خاک هر کوچه میافتم و سجده میکنم؟
هوش مصنوعی: من همچون خاک کوی تو هستم که آب مرا میبرد و نشانهای از من نمیگذارد. تا کی باید در میان آتش سوزان و تند بمانم؟
هوش مصنوعی: اگر در اختیار من باشد، از سالهای عمرم قطرهای باقی نمیماند؛ در روزی که به خاطر وصلت با تو، به خاک آستانت میریزم.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو باعث سوختن جان من شود، تنها کافی است با نگاهی اشاره کنی تا من خود را در زلفهای تو بیفکنم.
هوش مصنوعی: دنیا پر از افرادی است که به خاطر دوری و جدایی مداوم در رنج و سرگردانی به سر میبرند. از تو بپرسید که این جدایی تا کی ادامه خواهد داشت و من همچنان از دوریات اشک میریزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من حیران نه آن صیدم که از قید تو بگریزم
به کوشش میکشم خود را که بر فتراکت آویزم
مرا هر زخم شمشیرت، نشان دولتی باشد
ندانم عاقبت بر سر چه آرد دولت تیزم؟
پس از من بر سر خاکم، اگر روزی گذار افتد
[...]
من آن آشفته مستم که آنساعت که برخیزم
ز سوز جان پر آتش قیامتها برانگیزم
خلیل عشق دلدارم ز آتش گلشنی دارم
از آنرو جانب آتش ز صحن روضه بگریزم
بدان ساقی چو پیوستم هزاران توبه بشکستم
[...]
نه صبر آنکه از خاک سر آن کوی برخیزم
نه روی آنکه بنشینم سگش را آبرو ریزم
چنان در مهر آن خورشید خو کردم به تنهایی
که گر دستم دهد از سایه خود نیز بگریزم
هوس دارم که ریزد خون من امروز تا فردا
[...]
ندارم چاره یی جانا که با لعلت در آمیزم
مگر آن کز سر جان چون خط سبز تو برخیزم
پی نظاره تا باری سر از روزن برون آری
چه در پایت کشم گر هم بدامانت در آویزم
از آن تنگ شکر لعلت نبخشد ذره یی هرگز
[...]
مرا آن به که خون خود به خاک کوی او ریزم
غباری گردم و در دامن زلفش درآویزم
به فکر آستانش هر نفس از جای برخیزم
چه سازم در سلامتخانه تسلیم نگریزم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.