گنجور

 
جهان ملک خاتون

ز دیده خون دل تا چند ریزم

ز دست هجر تو تا کی گریزم

دلم در کوی تو گم گشت ناگاه

بگو خاک درت تا چند بیزم

مرا طالع ز وصلت نیست جانا

بگو با بخت خود تا کی ستیزم

به روز حشر اگر یابم مجالی

به بوی مهر تو از خاک خیزم

به وصلم گر زمانی می کنی شاد

نباشد هیچ باک از تیغ تیزم

اگر روزی به ما آری گذاری

روان جان جهان در پات ریزم

عروس ار خوب رو باشد خدا را

پدر را گو نمی باشد جهیزم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

بچیزی کان نیرزد یک پشیزم

فرو دادم همه عمر عزیزم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه