تا روی همچو ماه تو رفت از برابرم
جانا به جان تو که نه خوابست و نه خورم
نه صبر آنکه بی تو نشینم به خلوتی
نه بخت آنکه من ز وصال تو برخورم
دل را ربودی از من مسکین مبتلا
تا کی چو سرو راست نیایی تو در برم
تا کی زما تو سرکشی ای سرو راستی
چندت به خون دیده مهجور پرورم
راهم چو نیست بر در خلوتگه وصال
ناچار حلقه وار شب و روز بر درم
طومار شکل چند بپیچم به خود ز غم
وز شوق چون قلم برود دود بر سرم
بی دولت وصال تو جان را چه می کنم
بی دیدن جمال تو دیده کجا برم
هر شب ز روی شوق کنم بر درت گذر
وز آب دیده نیست مجالی که بگذرم
دلاّل عشق بر سر بازار وصل بود
گفتم که عشق دوست به جان و جهان خرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
[...]
تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم
جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم
خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس
بیخار غم ز گلشن شادی گلی برم
پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس
[...]
ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم
وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم
روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو
وین پرده کبود تو بر یکدگر درم
از دور تو چه باک که من قطب ثابتم
[...]
هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم
ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
اندر بها ز گوهر عالم فزون بود
هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب
[...]
داند جهان که قره عین پیمبرم
شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم
چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
دری پر از عجایب دریا شود به حکم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.