مهر رویش میان جان دارم
راز او تا به کی نهان دارم
در فراق رخ تو از دیده
چند خون جگر روان دارم
خود نگویی که از جفا تا کی
بر سر کوی تو فغان دارم
گرچه کردی کناره از سرما
دل و جان با تو در میان دارم
نکنم ترک عشقت ای دلبر
در تن خسته تا روان دارم
خالی از ذکر تو نخواهم شد
ای دلارام تا زبان دارم
تا به کی جور می کنی بر من
این همه طاقت و توان دارم
بی رخ همچو ماه و خورشیدت
بس ملامت که در جهان دارم
بیش از اینم به تیغ هجر مکش
که به لطفت نه این گمام دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا مرا دانشست و دین دارم
دامنش را ز دست نگذارم
نیست ممکن که تا دمی دارم
سر زلف ز دست بگذارم
بیعدد عیبهای بد دارم
لایق بند و کشتن و دارم
شور از آن لعل پرشکر دارم
نمکی تازه بر جگر دارم
چهره اش بر فراز قامت گفت
ماه بر شاه نیشکرم دارم
سرو قدش بلب اشارت کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.