گنجور

 
جهان ملک خاتون

سرو در باغ به بالای تو می ماند راست

مه ده دچار ز شرم رخ تو در کم و کاست

آفتاب از رخ زیبای تو خجلت زده است

زآنکه او روشنی از روی توأش باید خواست

در چمن چون بخرامید قد رعنایت

راستی سرو روان پیش قدت برپا خاست

در لب جوی سهی سرو قدش در لرزست

چون بدیدیم نگارا ز کجا تا به کجاست

گرچه شمشاد نمودار قدت بود ولیک

شیوه ی قدّ دلارای تو دیدم رعناست

دل منه بر گل خوش بوی تو در باغ جهان

که جهان نیز چو گل یکسره بی مهر و وفاست