سرو در باغ به بالای تو می ماند راست
مه ده دچار ز شرم رخ تو در کم و کاست
آفتاب از رخ زیبای تو خجلت زده است
زآنکه او روشنی از روی توأش باید خواست
در چمن چون بخرامید قد رعنایت
راستی سرو روان پیش قدت برپا خاست
در لب جوی سهی سرو قدش در لرزست
چون بدیدیم نگارا ز کجا تا به کجاست
گرچه شمشاد نمودار قدت بود ولیک
شیوه ی قدّ دلارای تو دیدم رعناست
دل منه بر گل خوش بوی تو در باغ جهان
که جهان نیز چو گل یکسره بی مهر و وفاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت محبوبی اشاره دارد که در باغ و طبیعت به چشم میخورد. شاعر سرو را به تصویر میکشد که به زیبایی معشوق میماند و آفتاب از زیبایی او خجالت زده است. قد بلند و زیبای معشوق باعث به وجد آمدن و ایستادگی سرو شده و در چمن به نرمی و لطافت حرکت میکند. معشوقی که حتی در کنار جوی، توجهها را به خود جلب میکند. در نهایت، شاعر نگرانی خود را از دلبستگی به گلهای خوشبو بیان میکند و یادآوری میکند که دنیا نیز مانند گل، فاقد محبت و وفاداری واقعی است.
هوش مصنوعی: سرو در باغ به خاطر زیبایی تو همیشه ایستاده است و مه در کنار تو از شرم چهرهات، در خود فرو رفته و کمتر دیده میشود.
هوش مصنوعی: آفتاب به خاطر زیبایی تو شرمنده است، چون روشنیاش را از چهره تو میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی تو در چمن نمودار شد، سروبلند و راست قامت به خاطر رعنایی تو، قد علم کرد.
هوش مصنوعی: در کناره جوی، قد بلند سروی در حال لرزش است. وقتی به آن نگاه کردیم، به این فکر افتادیم که ای محبوب، تو از کجا آمدی و به کجا میروی؟
هوش مصنوعی: هرچند که شمشاد نشاندهندهی بلندی قد تو است، اما شیوهی ایستادن و زیبایی قد و قامت تو بسیار جذابتر است.
هوش مصنوعی: دل من برای رایحه خوش تو در باغ دنیا میتپد، زیرا این دنیا نیز مانند گلی است که کاملاً بیمحبت و وفاداری است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی «نه صواب است، خطاست»
بی گمان، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.