گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

به درد عشق تو درمان نیابم

ببرد از من به دستان هوش و تابم

ز دست غمزه غمّاز شوخت

برفت از دست باری خورد و خوابم

حدیث عشق رویت با طبیبان

بگفتم خون دل گفتا جوابم

شراب از دیده آرم در فراقت

همیشه از جگر باشد کبابم

به چشم شوخ بردی دل ز دستم

چو زلف سرکشت در پیچ و تابم

ز تاب زلف تو شوریده حالم

ز چشم سرخوشت مست و خرابم

ورم پیوسته از غمزه زنی تیر

به جان تو که من رو برنتابم

نگردم از درت تا باشدم جان

نمای از لطف خود راهی صوابم

جهان گفتا ز درد روز هجران

ز دیده خون چکد چون اشک نابم