من دلخسته در عشقت خرابم
ببرده آتش عشق تو آبم
گرم چون چشم مستت مست خواهی
بده جانا از آن لعلت شرابم
به چشم ساحر و زلف پرآشوب
ببردی ای نگار از دیده خوابم
دوای درد دل پرسیدم از دوست
چنین داد آن طبیب دل جوابم
ز وصلت آب وصلی بر دلم زن
که من بر آتش هجران کبابم
نکردی چاره ای از وصلم ای جان
چرا همچون جهان کردی خرابم
مرا سرگشته می داری شب و روز
از آن چون زلف تو در پیچ و تابم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگر چون سر ز فرمانش نتابم
ز چرخ همتش معراج یابم
دو زلفانت گرم تار ربابم
چه میخواهی ازین حال خرابم
ته که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی بخوابم
مرا ایزد تعالی خاطری داد
که دایم با فلک بودی عتابم
بمعنی دادن بکر آنچنان بود
که با او کان معنی بدخطابم
بهر وقتی کزاو کردم سؤالی
[...]
چنان خسبان چو آید وقت خوابم
که گر ریزد گلم ماند گلابم
بدیشان گفت آن آید صوابم
که چون من روی از دنیا بتابم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.