ای خیال روی تو سلطان دل
خود چه جوری می کند بر جان دل
هجر رویت خون گشاد از چشم جان
دیده ی بیچاره شد مهمان دل
دردم از حد رفت ای دلبر مگر
لعل جان بخشت کند درمان دل
عرض و نام و ننگ من بر باد رفت
عشق تو بردم سر و سامان دل
بهر عید رویت ای زیبا نگار
گشت جان نازنین قربان دل
کرد بر جانم ستم آن دل بسی
چون کنم تا کی برم فرمان دل
دل به جان آمد ز دست دیده ام
گفت چند ایذا کنی درشان دل
دیده او را در بلا می افکند
پس چه باشد این همه تاوان دل
دل به دریای غمت مستغرقست
عاقبت تا چون شود پایان دل
ای دل و دیده نباشد در جهان
دیده را جز روی تو بستان دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق چبود قبلهٔ سلطان دل
عشق چبود کعبهٔ میدان دل
ای جهان تا کی بری فرمان دل
تا به کی آتش زنی در جان دل
من نمی دانم نگارا چون کنم
در غم هجران تو درمان دل
دیده نگشادم به روی هیچکس
[...]
بایزید است جان و هم جانان دل
بایزید است سرور و سلطان دل
بایزید است پیشوای اهل دل
بایزید است مقتدای جان دل
بایزید است کاشف اسرار غیب
[...]
دیو را بیرون کن از دیوان دل
مدتی مردانه شو دربان دل
گاه گاهی سوی کوهستان دل
آید از آنها یکی مهمان دل
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.