گنجور

 
جهان ملک خاتون

چو بودی گر وفا بودی در آن دل

نه دل خوانم ورا کاو هست قاتل

قتیل عشق او گشتم خدا را

چو جان در سر کنم آنک چه حاصل

فراقت پیش ما آسان نباشد

که کار عاشقی کاریست مشکل

نظر بازان درین صورت چه دانند

که کار غرقه چون شد بر سواحل

ز جان مهرت نخواهم کرد بیرون

که جای سرو جان ماست در دل

سرشتستند مهرت با گل من

که جای سرو بستانیست در گل

چو بندم ریزد از هم مهر رویت

نخواهد رفت بیرون از مفاصل

ملامت عاشقان را کم توان کرد

نصیحت را نمی باشند قابل

 
 
 
منوچهری

الا یا خیمگی! خیمه فروهل

که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل

تبیره زن بزد طبل نخستین

شتربانان همی‌بندند محمل

نماز شام نزدیکست و امشب

[...]

باباطاهر

حرامم بی‌ته بی آلاله و گل

حرامم بی‌ته بی آواز بلبل

حرامم بی اگر بی‌ته نشینم

کشم در پای گلبن ساغر مُل

مسعود سعد سلمان

به علم فلسفه چندین چه نازی

که باشد فلسفی دایم معطل

هزاران گونه مشکل بیش بینم

در آن زلفین مفتول مسلسل

ارکب حل شکل کل یوم

[...]

ابوالفرج رونی

فلک در سایه پر حواصل

زمین را پر طوطی کرد حاصل

هوا بر سیرت ضحاک ظالم

گزید آئین نوشروان عادل

خزان را با بهار از لعب شطرنج

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه