به تلخی شب هجران و بامداد وصال
به هر دو نرگس جادوی دوست و آن خط و خال
بدان دو زلف پرآشوب فتنه انگیزش
بدان دو ابروی پیوسته اش به شکل هلال
به آتش رخ چون لاله رنگ دلبر من
بدان دهان گهربار او چو آب زلال
که در فراق تو جانا جهان نمی بینم
مرا ز جان و جهان بی رخ تو هست ملال
دل تو شاد ز ایام باد در همه دم
معین و یار تو بادا خدای در همه حال
شبی به وصل نوازم که شد مرا دامن
ز خون دیده هجران کشیده مالامال
که گفت بر تو که با خستگان جفا می کن
که کرد خون دل خلق شهر بر تو حلال
رسیده حال من بی نوا به غایت شوق
گذشته حسن دلاویز تو به اوج کمال
دلا ز دست حریفان خود چو نی مخروش
چو دف مباش دو روی و چو چنگ هیچ منال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق عشق و درد فراق است. شاعر به تلخی جدایی و شیرینی وصال میپردازد و به زیباییهای معشوقش، چون نرگس و زلف و ابروهایش، اشاره میکند. او از آتش عشق و اثرات آن بر دل و جانش سخن میگوید و بیان میکند که در غیاب معشوق هیچ چیز برایش اهمیت ندارد. شاعر آرزو دارد که لحظهای به وصال معشوق برسد و از درد جدایی رها شود. همچنین، او سخنانی درباره بیرحمی و بیوفایی دیگران اشاره میکند و در نهایت به کمال زیبایی معشوقش اشاره مینماید. شاعر از دیگران میخواهد که در مسیر عشق خود ثابت قدم باشند و از غم و اندوه نترسند.
هوش مصنوعی: در دل تیره شب جدایی و صبح وصال، به خاطر دو ویژگی جذاب و دلربای محبوبم، یعنی چشمان زیبا و نشانههای خاصی که دارد، احساسات عمیقی را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و魅魅یت معشوق میپردازد. دو زلف معشوق که به شدت آشفته و پُر از پیچ و تاب است، به همراه ابروهای هلالیاش، چهرهای جذاب و فریبنده را به تصویر میکشد. تناقض زیبایی و فتنه در این توصیف، اشاره به تأثیر عمیق معشوق بر دل عاشق دارد.
هوش مصنوعی: رنگ چهره معشوق من مانند گل لاله است که در آتش میدرخشد، و دهن او مثل آبی زلال و درخشان است که گنجینهای از جواهرات را در خود دارد.
هوش مصنوعی: در دوری تو ای محبوب، انگار که دنیا را نمیبینم. بدون چهرهات، حس زندگی و وجودم همیشه همراه با ناراحتی است.
هوش مصنوعی: دل تو همیشه شاد و خوش باشد و در هر لحظه یاری از جانب خدا با تو باشد.
هوش مصنوعی: شبی را به وصال محبوب میگذرانم که اشکهای حسرت از چشمانم ریخته و دامنم را پر کرده است.
هوش مصنوعی: کی به تو گفت که با افراد ناتوان بیرحمی کنی؟ خون دل انسانهای این شهر به خاطر تو مجاز شده است.
هوش مصنوعی: حال من به نهایت شوق رسیده و یاد زیبایی تو در اوج کمال در دلم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ای دل، از دست حریفان خود مثل نی ناله نکن. مثل دف نزن و دو رو نباش، مثل چنگ هم غمگین نباش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.