نگارینا مکن بر من ستم بیش
مزن زین بیش تو بر ریش من نیش
ز وصلم کام دل می ده خدا را
مجو زین بیشتر کام بداندیش
تو خویشی بیش ازین ما را میازار
که فرقی باشد از بیگانه تا خویش
به ترکش چون توان کز تیر مژگانش
اگر قربان شوم بهتر درین کیش
مرا داغ فراقت هست بر جان
نمک واجب نباشد بر سر ریش
چه گویم مدّعی بد سرانجام
چه با من در میان بودش ازین پیش
تو سلطان جهانداری خدا را
مشو غافل دمی از حال درویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به محبوب خود میگوید که بیشتر از این بر او ظلم نکند و از درد جداییاش شکایت دارد. او بیان میکند که در عشق به محبوبش، خداوند به او آرامش داده و نمیخواهد که وضعیت بدتر شود. شاعر از محبوب میخواهد که او را بیشتر آزار ندهد و تأکید میکند که این رفتار میتواند فرقی میان انسانهای نزدیک و بیگانه ایجاد کند. همچنین او از تیر مژگانی که در دلش میزند، به قربانی شدن راضی است. در نهایت، شاعر درد دوری را به نمک نافرمانی تشبیه کرده و از محبوب میخواهد که نسبت به حال او به عنوان درویش بیخبر نماند.
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا، بیشتر از این بر من سختی و ستم روا مدار. از اینجا به بعد، زخمهای سختی که به من میزنی، قابل تحمل نیست.
هوش مصنوعی: از اتصال به من، خداوند را برای بیشتر از این درخواست نکن، چون او از این خواستههای بداندیش آگاهتر است.
هوش مصنوعی: دیگر ما را آزار نده؛ چرا که اگر اینگونه ادامه دهی، تفاوتی میان تو که نزدیک من هستی و بیگانهای که از دور است وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر بتوانم از تیرهای مژگانش فرار کنم، بهتر است که برای او قربانی شوم در این اعتقاد و راه.
هوش مصنوعی: در وجود من غمی از دوری تو وجود دارد که نشان از آن لازم نیست بر سر ریش من بگذارند.
هوش مصنوعی: چه بگویم دربارهٔ کسی که سرنوشتی ناخوشایند دارد و پیش از این رابطهی ما چه بوده است.
هوش مصنوعی: هرگز فراموش نکن که با تمام مقام و قدرتی که داری، همیشه باید به حال و روز کسانی که در فقر و سختی هستند توجه کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شما را شرم باد از کردهٔ خویش
وزین کشته یلان افتاده در پیش
به قبرستان گذر کردم کم وبیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بیکفن در خاک رفته
نه دولتمند برده یک کفن بیش
حساب نسیههای کژ میندیش
چو زان حلوای نقد آن مرد درویش
مخور غم از برای امّت خویش
که هست از جرم ایشان فضل ما بیش
مکن بر من ستم جانا از ین بیش
بکارت می نیاید به بیندیش
لبت خون می چکاند از دل من
نمک خون آورد پیوسته از ریش
مرا دل خود ز جور چرخ ریشست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.