تو جوری می کنی بر من ز حد بیش
مکن زین بیش و از آهم بیندیش
مرا ریشست دل از جور ایام
تو هم بر ریش من جانا مزن نیش
نمک از لب مزن بر ریش جانم
نمک مشکل توان زد بر سر ریش
بیا ای عید روی ماهرویان
که تا قربان شوم هر دم درین کیش
جفا تا کی برم در درد عشقت
من بیچاره از بیگانه و خویش
تو سلطانی و من درویش مسکین
ز بهر حق نظر می کن به درویش
به دل گفتم برو گر بینیش روی
فدا کن در جهان جان و میندیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دردهای ناشی از آن صحبت میکند. او به معشوق میگوید که هرچه بیشتر او را عذاب دهد، تحملش سختتر میشود. شاعر از مشکلات و مشکلات روزگارش گلایه دارد و از معشوق میخواهد که به او رحم کند و به جای تیر زدن به دلش، ناز و محبت کند. او همچنین به وضعیت خود به عنوان یک درویش مسکین اشاره میکند و از معشوق میخواهد که به او توجهی کند. در پایان، شاعر با اشاره به عشق عمیقش، آمادگی خود را برای فدا کردن جانش برای معشوق اعلام میکند.
هوش مصنوعی: تو طوری رفتار میکنی که مرا به شدت تحت تاثیر قرار دادهای. خواهش میکنم این تأثیر را بیشتر نکن و به صدای نالههایم فکر کن.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر سختیهای زمانه آزرده شده است، ای عزیز، تو هم بر زخمهای من نمک نپاش.
هوش مصنوعی: به من حرفهای تند و تلخ نزن، زیرا رنجش و درد من را بیشتر میکند. نمیتوانی بر زخمهایم اضافه کنی.
هوش مصنوعی: ای عید، به دیدار چهرههای زیبا بیا، تا من هر لحظه به خاطر عشق و ارادت به تو قربانی شوم.
هوش مصنوعی: چقدر باید تحمل کنم در درد عشق تو، من بیچارهای که از دشمنان و دوستان، هیچکس همراهی ندارد.
هوش مصنوعی: تو خود پادشاهی و من تنها یک درویش بیچارهام، برای خدا به حال من درویش توجه کن.
هوش مصنوعی: به دل گفتم که اگر به چهرهای زیبا برخورد کردی، جان خود را فدای او کن و در این دنیا به چیز دیگری فکر نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شما را شرم باد از کردهٔ خویش
وزین کشته یلان افتاده در پیش
به قبرستان گذر کردم کم وبیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بیکفن در خاک رفته
نه دولتمند برده یک کفن بیش
حساب نسیههای کژ میندیش
چو زان حلوای نقد آن مرد درویش
مخور غم از برای امّت خویش
که هست از جرم ایشان فضل ما بیش
مکن بر من ستم جانا از ین بیش
بکارت می نیاید به بیندیش
لبت خون می چکاند از دل من
نمک خون آورد پیوسته از ریش
مرا دل خود ز جور چرخ ریشست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.