نگار چابک مه روی مهوش
بت سیمین عذار شوخ سرکش
ز زلف تابدار و رنگ رخسار
نهد هر لحظه نعل من در آتش
چو زلف سرکشت جانا ازین بیش
مکن حال دل ما را مشوّش
خوشش بادا نسیم صبحگاهی
که کرد از بوی زلفت وقت ما خوش
به تیغم گر زند زان دست و بازو
شوم قربان نمی گویم به ترکش
اگر باد آورد بویی ز کویش
به بوی خاک کویش می کنم غش
به یاد آنکه اندر برکشی یار
جهان حالی بلای هجر می کش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شتابانتر به راه از تیر آرش
دو چشم از کین دل کرده چو آتش
دلم کو با تو همراهست و همبر
چگونه مهر بندد جای دیگر
دلی کو را تو هم جانی و هم هوش
از آن دل چون شود یادت فراموش
اگر چه آب و خاک و باد و آتش
کنند آمد شدی با یکدگر خوش
مبادا بی وصالت روز ما خوش
که از هجران تو باشم بر آتش
بکوش امروز تا گندم بپاشی
که فردا بر جوی قادر نباشی
تو خود بفرست برگ رفتن از پیش
که خویشان را نباشد جز غم خویش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.