دلم بر آتشست از لعل نوشش
بدان تا که بیابم پای بوسش
ز من بربود صبر و هوش و آرام
مسلمانان به چشم می فروشش
بخورد او خون جانم را به غمزه
که همچون شیر مادر باد نوشش
قسم دارم بر آن چشمان مخمور
بر آن لعل لبان باده نوشش
بر آن روی چو ماه و زلف شبرنگ
بدان بالا و برز حلّه پوشش
که خواب و خور ندارم در غم او
جهان را بر فلک برشد خروشش
چه باشد ای صبا کز روی یاری
رسانی حال زار ما به گوشش
بگو مشکن دلم را ای دلارام
به یکباره ببردی صبر و هوشش
تو را گر یوسف مصری به دستت
به قلبی گر خریدت می فروشش
نه قلبی کاو بود بر دل ورا نام
به گوش دل چنین گوید سروشش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شتابان تر به راه از تیر آرش
دو چشم از کین دل کرده چو آتش
دلم کو با تو همراهست و همبر
چگونه مهر بندد جای دیگر
دلی کو را تو هم جانی و هم هوش
از آن دل چون شود یادت فراموش
اگر چه آب و خاک و باد و آتش
کنند آمد شدی با یکدیگر خوش
مبادا بی وصالت روز ما خوش
که از هجران تو باشم بر آتش
چراغکهاست کآتش را جدا کرد
یکی اصلست ایشان را و منش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.