گنجور

 
جهان ملک خاتون

جفا نمود دلم بر سر وفاست هنوز

اگرچه درد فرستادم او دواست هنوز

اگرچه بر سر چنگست با من مسکین

به جان دوست که دل بر سر صفاست هنوز

ازین طرف همه شوقست و اشتیاق وصال

از آن طرف همه جنگست و ماجراست هنوز

اگرچه خوان وصالش به دیگران عامست

دلم به کوی شب وصل او گداست هنوز

خیال روی تو با ما قرین شده شب و روز

صبا بگوی که بی وصل ما چراست هنوز

بجز صبا که تواند که حال ما گوید

چرا که محرم راز دلم صباست هنوز

دلم به یک شبه درد فراق چون گشتست

غم تو گفت که مسکین دلت کجاست هنوز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

ندانم از پی چندین جفا که با من کرد

نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟

به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار

[...]

حکیم نزاری

اگرچه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

ندانم از پی چندین جفا که بر من کرد

نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز

به لابه با دل گفتم ز خاطرش بگذار

[...]

صائب تبریزی

چه شد که یار خط آورد با صفاست هنوز

فروغ صبح بنا گوش دلگشاست هنوز

اگر چه خط رقم عزل خواند درگوشش

درازدستی مژگان او بجاست هنوز

به یاد بوسه دهن خوش کنید ازان نوخط

[...]

ترکی شیرازی

ز چیست شور و فغان در جهان بپاست هنوز؟

خروش و ولوله در عرش کبریاست هنوز

ز قتل سبط نبی قرن ها گذشته ولی

لوای ماتم جانسوز او به پاست هنوز

عزای سبط پیمبر کجا شود منسوخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه