ای تو چون محمود و من در بندگی همچون ایاز
بی نیاز از خلق و خلقی را به دیدارت نیاز
ای صبا با زلف یارم چند بازی کز حسد
سوختم بازی رها کن بیش ازین با او مباز
هر که را افتاد بر محراب ابروی تو چشم
کافرست ار پیش محرابت نیاید در نماز
در میان بندگانت بنده ای بیچاره ام
سایه ی رحمت مگیر از بنده بیچاره باز
گفته بودی کار مسکینان بسازم بعد ازین
نیست مسکین تر ز من کار من مسکین بساز
می زنم بر روی چون زر سکّه ی سیماب اشک
تا تنم در بوته ی مهر تو آید در گداز
سرو ناز از رشک آن قامت قیامت می کند
یک زمان بخرام تا از پا درآید سرو ناز
از نیاز من حذر کن گاه گاه ای نازنین
جانم از نازت به جان آمد مکن زین بیش ناز
گرچه باز از جور چرخ نامساعد شد زبون
جان نیارد برد گنجشک ضعیف از چنگ باز
تا جهان بودست احوال جهان را لازمست
هر فرازی را نشیب و هر نشیبی را فراز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و بندگی است. شاعر خود را در مقام یک بنده نسبت به محبوبی بزرگ و بینیاز میبیند و ناچار از جفاهایی که از ناز محبوبش میبیند، مینالد. او همراه با حسد نسبت به زلف محبوبش دلتنگی خود را بیان میکند و از او میخواهد که این بازیهای ناز را رها کند. شاعر خود را در میان بندگان بیچاره میداند و از محبوبش میخواهد که بر او رحمت کند. او به یادآوری میآورد که محبوب قول داده که مسکینان را یاری دهد و خود را مسکینیتر از دیگران میداند. شاعر از درد و رنج ناشی از عشق میگوید و در نهایت به نوسانهای زندگی اشاره میکند که در آن هر بلندایی نشیب و هر نشیبی بلندی دارد.
هوش مصنوعی: ای تو مانند محمود و من در مقام بندگی مانند ایاز، بینیاز از دیگران و دیگران به دیدارت محتاجاند.
هوش مصنوعی: ای باد صبا، با موهای محبوبم کمی بازی کن. زیرا از حسد سوختم و این بازی را رها کن، بیشتر از این با او نجنگ.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی ابروهای تو را ببیند، چشمانش مانند چشمان کافران خواهد بود، اگر نتواند در برابر زیبایی تو و در مقام عبادت حاضر شود.
هوش مصنوعی: من در میان بندگانت بنده ای بیچاره هستم، از سایه رحمتت، مرا محروم نکن.
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که بعد از این به کار مسکینان رسیدگی کنم، اما حالا دیگر کسی نیست که از من مسکینتر باشد. پس کاری که باید انجام دهم، خودم هستم که نیازمند کمک هستم.
هوش مصنوعی: من بر روی چهرهام، مانند سکهای از جنس نقره، اشک میزنم تا تنم در داغی از عشق تو ذوب شود.
هوش مصنوعی: سرو زیبایی به خاطر قامت دلربای او حسادت میکند. لحظهای بیفت تا او نیز بتواند از زیبایی این قیامتوار به زمین بیفتد و خسته شود.
هوش مصنوعی: از من که نیازمند توام دوری کن، ای عزیزم. جانم به خاطر ناز تو به تنگ آمده است، بیشتر از این ناز نکن.
هوش مصنوعی: هرچند که به دلیل ظلم و غباری که سرنوشت بر انسان تحمیل کرده، روح انسان نمیتواند از این وضعیت رنجآور فرار کند، اما حتی یک گنجشک ضعیف هم نمیتواند در چنگال یک باز قوی بماند.
هوش مصنوعی: هر زمانی که این دنیا وجود داشته، ویژگیهای آن نیز لازم و ضروری است. هر بلندی، پایینی دارد و هر پایینی، بلندی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز
کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز
عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز
دل به جای شاه باشد وین دگر اندامها
[...]
صبر من کوتاه گشت از عشق آنزلف دراز
کو گهی با گل بسیر است و گهی با مل براز
تا ندیدم زلف او کژدم ندیدم گل سپر
تا ندیدم چشم او نرکس ندیدم مهره باز
آن همی آزار دم دل کش خریدارم بجان
[...]
ای سنایی کی شوی در عشقبازی دیده باز
تا نگردی از هوای دل به راه دیده باز
زان که عاشق را نیاز آن گه شفیع آید به عشق
کز سر بینش ز کل کون گردد بینیاز
نیست حکم عقل جایز یک دم اندر راه عشق
[...]
سعد دولت را بسعدالدوله بازآمد نیاز
هردو بهر بندگی در پیش استادند باز
هست با وی نیک ساز ایام از روی خرد
تا که خواهد بود چون با وی نباشد نیک ساز
باز چون رأی رفیع و همت سعد دول
[...]
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
گرچه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گرچه خستهای از چنگ باز
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.