ای به خوبی تو در جهان مشهور
از رخت چشم زخم بادا دور
کار گیتی همه به کام تو باد
دوستان شاد و دشمنان مقهور
تا بکی باشد ای دو دیده ی من
دیده از دیدن رخت مهجور
دیده ی من رخ تو می طلبد
تا ز شمع جمال یابد نور
روشنایی ز ما دریغ مدار
در شب زلفت ای مه منظور
گل به خار وصال با هجران
گه دهد نوش گه زند زنبور
چون طبیب دل منی تو به لطف
شربتی خواهد از لبت رنجور
دل ز هر دو جهان تو را خواهد
من بهشتم بهشت و حور و قصور
گرچه از ما کناره می طلبی
در جانم به عشق تو مشهور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گاه اقبال آبگینه خنور
بستاند ز تو عدو به بلور
ای کهن گشته در سرای غرور
خورده بسیار سالیان و شهور
چرخ پیموده بر تو عمر دراز
تو گهی مست خفته گه مخمور
شادمانی بدان کهت از سلطان
[...]
رخ چو لاله شکفته بر گل سور
زلف چون میغ در شب دیجور
یابد از رنگ آن بهار بها
خیزد از بوی این بخار بخور
ویل کرده بر غم رنج مرا
[...]
مملکت را به نصرت منصور
روزگاری پدید شد مشهور
عارض ملک پادشا که ازوست
رایت او چو نام او منصور
نور عدلش زمانه را سایه ست
[...]
این بهار طرب نهال سرور
که به فرمان شاه شد معمور
روضه عشر تست و بیضه لهو
موقف رامش است و موضع سور
آب او آب زمزم و کوثر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.