گفتم چو باز آید مگر بر حالم اندازد نظر
باز آمد و شد حال من از لطف او آشفته تر
یارب که گوید حال من در حضرت آن پادشاه
هم لطف او یاد آورد از حال درویشی مگر
تا دور گشت آن سیم تن از غم شدم بی خواب و خور
چشمم به ره گوشم به در کز وی دمی آرد خبر
ای باد وصلش را بگو کز محنت هجران تو
بیچاره ای در جست و جو تا کی خورد خون جگر
شاید که آری رحمتی کافتاده ام در زحمتی
چون دادت ایزد دولتی در حال مسکینان نگر
امید الطافت مرا افکند در عین عنا
ور نه من بی دل کجا وین زحمت و این درد سر
تا کی مرا ای سنگ دل داری چنین خوار و خجل
کار من مسکین مهل کز غم شود زیر و زبر
تا عهد با تو بسته ام عهد کسان بشکسته ام
تا با غمت پیوسته ام شادی نیندیشم دگر
صد چوب تیر از ترکشت کاو بر دل ما می زند
دل کردهام قربان او جان و جهان پیشش سپر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج خود بر اثر جدایی از محبوبش میگوید. او به یاد سابقه خوش بودن با معشوقش، حال افسرده و بیقرارش را توصیف میکند. شاعر از خداوند میخواهد که در حضور پادشاهی که محبوبش است، حال او را بازگو کند. او در غم فراق، بیخواب و بیخوراک شده و منتظر خبری از محبوبش است. شاعر به باد میگوید که به محبوبش بگوید که او در جستجوی وصال او رنج میکشد. او به سختیهای زندگیاش اشاره میکند و از دل سنگین معشوقش شکایت میکند که او را خوار و خجل کرده است. در نهایت، شاعر خود را قربان معشوق میکند و نشان میدهد که عشق او بر همه چیز مقدم است.
هوش مصنوعی: گفتم اگر دوباره برگردد، شاید نگاهی به وضعیت من بیندازد. او برگشت، اما حال من به خاطر محبت او حتی بیشتر بهم ریخته شده است.
هوش مصنوعی: ای خدای من، چه کسی میتواند حال من را در حضور آن پادشاه بیان کند؟ جز اینکه آن پادشاه نیز با لطف خود، حال و روز درویشی را به یاد آورد.
هوش مصنوعی: وقتی که آن معشوق زیبا از دور غیب میشود، من بیخواب و بیتاب میشوم. چشمم به راه است و گوشم به در، تا شاید از او خبری برسد.
هوش مصنوعی: ای باد، به محبوبم بگو که من از درد دوریات در تلاش و جستجو هستم و نمیدانم تا کی باید از غم و حسرت فراق رنج بکشم.
هوش مصنوعی: شاید که به خاطر زحماتی که کشیدهام، رحمتی از سوی خداوند به من رسیده باشد. حالا که در وضعیت درماندگان هستم، به لطف الهی نگاه کن و ببین چه حالتی دارم.
هوش مصنوعی: امید لطف تو باعث شده که در دل من عشق و محبت بیفتد؛ در حالی که اگر تو نبود ی، من که دل و جانی ندارم، چگونه میتوانستم این همه زحمت و درد را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: چقدر دیگر میخواهی به من بیرحمی کنی و مرا خوار و خجالتزده نگهداری؟ من که اینقدر ضعیف و بیچارهام، زود مرا رها کن تا از غم و اندوهی که دارم، بیرون بیایم.
هوش مصنوعی: از زمانی که با تو پیمان بستهام، همه روابط و وعدههای دیگران را کنار گذاشتهام و دیگر هیچ خوشحالیای برایم معنا ندارد، زیرا فقط به اندوه تو فکر میکنم.
هوش مصنوعی: چندین تیر از تیرکمان تو بر دل من میزند. من جان و جهانم را فدای او کردهام و خود را سپر او قرار دادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو خورشید و قمر گنج تو پر در و گهر
جود تو هنگام سحر هم بر خضر هم بر شجر
ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
از سر برون کن سرکشی امروز با ما باده خور
زین بادهٔ چون ارغوان پر کن سبک رطل گران
با ما خور ای جان جهان با ما خور ای بدر پدر
ای خوش لب شیرین زبان خوش خوش در آ اندر میان
[...]
خط نگار ترک من چون طوق قمری بر قمر
یا چون قطار مور بر گرد قمر بسته کمر
وان زلفق پرچین و شکن خمیده چون پشت شمن
بر روی آن سرو چمن ژولیده مو افروز بر
خط بدیع آیین اووان زلف مشک آگین او
[...]
افدیک یا خیر البشر، ای تاج عالم بلکه سر
چونت فتاد اینجا گذر، این المقام ایش الخبر
چون گفت شرعت طرقوا، شاها بمیدان شو زکو
از دوستان بربای کاو، از دشمنان بردار سر
نو کن روش را داستان، بشکن طلسم باستان
[...]
ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر
تا سینهها روشن شود افزون شود نور نظر
کوری هشیاران ده آن جام سلطانی بده
تا جسم گردد همچو جان تا شب شود همچون سحر
چون خواب را درهم زدی درده شراب ایزدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.