صبا برو ز بر من به سوی آن دلدار
بپرسش از من مسکین خسته دل بسیار
مپیچ در سر زلفین عنبرآسایش
نسیم آن ز سر زلف خود به باد بیار
بگو که بر من آشفته حال رحمت کن
که شد به تیغ فراق تو خاطرم افگار
ز خورد و خواب برآمد دلم به هجرانت
ترحّمی بکن آخر به دیده ی خونبار
مکن که عادت تو نیست مردم آزاری
تو نور دیده ی مایی نخواهمت آزار
تو فارغی ز من خسته ی پریشان حال
که خوش به خواب صبوحی و من ز غم بیدار
چرا به حال جهان التفات می نکنی
به حرمت هر دو جهان را به لطف دوست بدار
تو حال زار دل ما مگر نمی دانی
که شد دلم به فراق تو از جهان بیزار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
میانهٔ دل من صورت تو بیخ زده ست
چو مُهر کش نتوان باز کندن از دیوار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
بتیغ شاه نگر نامۀ گذشته مخوان
که راستگوی تر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.