گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای صبحدم نسیم سر زلف تو بیار

یا از من غریب پیامی ببر به یار

از من بگویش ای بت نامهربان شوخ

کشتی مرا به وعده وصل و به انتظار

تا کی کشی چنین تو سر از ما چو سروناز

تا کی به جست و جوی تو گردم به هر دیار

از باده ی فراق تو سرمست بوده ام

بوسی بده ز لعل تو تا بشکنم خمار

فریاد من ز دست نگاریست بوالعجب

کاو را به غیر جور و جفا نیست هیچ کار

بارم ز عشق بر دل و کارم نه بر مراد

ما را به روزگار تو اینست کار و بار

از روزگار آه کشم یا جفای یار

آهی کشم ز یار و هزاران ز روزگار

فریاد خستگان سرِ تیغ هجر رس

زین بیش جور بر من مسکین روا مدار

کامم بده ز دولت وصلت چرا که هست

بر یارم اشتیاق و جهان نیست پایدار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

ای خواجه، این همه که تو بر می‌دهی شمار

بادام تر و سه‌یکی و بهمان و باستار

مار است این جهان و جهانجوی مارگیر

از مارگیر مار برآرد همی دمار

کسایی

نیلوفر کبود نگه کن میان آب

چون تیغ آب‌داده و یاقوت آبدار

همرنگ آسمان و به کردار آسمان

زردیش بر میانه چو ماه ده و چار

چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کسایی
عنصری

از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار

در دست مشک دارم و در دیده لاله زار

بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ

با لاله کار دارم از آن روی لاله کار

ماندست چون دل من در زلف او اسیر

[...]

فرخی سیستانی

یکروز مانده باز زماه بزرگوار

آیین مهر گان نتوان کرد خواستار

آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش

با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار

ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

باران قطره قطره همی بارم ابروار

هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار

ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل

ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار

یاری که ذره ذره نماید همی نظر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه