ای صبحدم نسیم سر زلف تو بیار
یا از من غریب پیامی ببر به یار
از من بگویش ای بت نامهربان شوخ
کشتی مرا به وعده وصل و به انتظار
تا کی کشی چنین تو سر از ما چو سروناز
تا کی به جست و جوی تو گردم به هر دیار
از باده ی فراق تو سرمست بوده ام
بوسی بده ز لعل تو تا بشکنم خمار
فریاد من ز دست نگاریست بوالعجب
کاو را به غیر جور و جفا نیست هیچ کار
بارم ز عشق بر دل و کارم نه بر مراد
ما را به روزگار تو اینست کار و بار
از روزگار آه کشم یا جفای یار
آهی کشم ز یار و هزاران ز روزگار
فریاد خستگان سرِ تیغ هجر رس
زین بیش جور بر من مسکین روا مدار
کامم بده ز دولت وصلت چرا که هست
بر یارم اشتیاق و جهان نیست پایدار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و دلربایی معشوق اشاره میکند و از نسیم صبح خواستار رساندن پیامی به یار خود است. او از نارضایتی خود به خاطر فراق و انتظار طولانی میگوید و به خستگی و دلشکستگی ناشی از جدایی اشاره میکند. شاعر با اشتیاق میخواهد که یار خود را ببیند و از عشق و دردهای ناشی از آن صحبت میکند. در نهایت، او درخواست میکند تا از جانب یارش به او بوسهای داده شود تا خمار عشق را بشکند و به وصال یار امیدوار باشد.
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، موهای تو را بیاور یا اینکه از من، پیامی به محبوبم برسان.
هوش مصنوعی: ای جانان نامهربان، به من بگو که چرا مرا با وعدههای وصال بازی میدهی و در انتظار نگه میداری؟
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی اینگونه با ما رفتار کنی و مانند محبوبی خجالتی دور باشی؟ تا کی باید به دنبال تو در هر گوشه و سرزمین بگردم؟
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو شراب عشق را نوشیدم. یک بوسه از لبهای تو بزن تا این حال خرابم را بهبود بخشم.
هوش مصنوعی: صدای من ناشی از محبت و زیبایی استثنایی کسی است که هیچگاه به جز ظلم و آسیب کاری با من ندارد.
هوش مصنوعی: دل من پر از عشق است و همهی تلاشهایم به خواستهام نمیرسد. این روزها، زندگیام به خاطر تو اینگونه رقم خورده است.
هوش مصنوعی: از روزگار مینالم یا از بیوفایی یار، با آههای دلسوزی که از یار میکشم و از روزگار هزاران بار دیگر.
هوش مصنوعی: فریاد البته خستگان بر اثر جدایی من را برانگیخته، ولی این بیشتر از آنچه که بر من بیچاره رواست، قابل تحمل نیست.
هوش مصنوعی: به من از برکت پیوند تو چیزی بده که دلشاد شوم، چرا که یارم به من علاقه دارد و زندگی پایدار نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.