چه چاره چونکه دل از وی به کام دل نرسید
زلال لعل لب او به کام دل نچکید
به کام دل نرسیدم شبی به دولت وصل
ز درد روز فراق تو جان به لب برسید
منه تو بار گران بیش از این به شخص ضعیف
ستمگرا که از آن پشت طاقتم بخمید
به حال زار غریبی نزار رحمت کن
که جان بداد به هجران و روی دوست ندید
بکرد مرغ دلم در هوای جان پرواز
که تا شراب مودّت ز جام عشق چشید
دل ضعیف ستمدیده بلاکش من
بیا که از دو جهان مهر روی تو بگزید
بیا و کلبه احزان ما منوّر کن
ز حد گذشت میان من و تو گفت و شنید
چه شد چه بود که آن ماه روی مشکین بوی
به سان آهوی وحشی ز پیش ما برمید
نشان که داد چو من بنده در جهان یکدل
بتی ستمگر شوخ ای نگار چون تو که دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر از دلتنگی و غم ناشی از دوری معشوق سخن میگوید. او ابراز میکند که نتوانسته به آرزوی خود برسد و از لبهای معشوقش طعم خوشی نچشیده است. شاعر به یاد روزهای فراق میافتد که جانش به لب رسیده و از بار سنگین محبت معشوق شکایت میکند. او خود را در حال زار و غریب میبیند و از معشوق تأمل و رحمت میطلبد. در ادامه، او به احساسات و آروزی خود برای دیدن معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که کلبهاش را روشن کند. در نهایت، شاعر از ابهام و غیبت ناگهانی معشوق شکایت کرده و به زیبایی او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: چه راه حلی میتواند بیابم وقتی که دل من به آنچه میخواهد نرسیده و شهد شیرین لب او هم به من نمیرسد؟
هوش مصنوعی: یک شبی نتوانستم به آرزوم برسم و از خوشی وصال تو بهرهمند شوم. در عوض، در طول روز از دوریات آنقدر رنج کشیدم که جانم به لب رسید.
هوش مصنوعی: بار سنگین را بر دوش من نچین، من که ضعیف هستم و نمیتوانم بیشتر از این تحمّل کنم.
هوش مصنوعی: برای این فرد غریب و بینوا در حال زاری رحمت و کمک فرست، چرا که او به خاطر دوری و فراق جانش را از دست داد و هرگز نتوانست چهره دوستش را ببیند.
هوش مصنوعی: پرنده دل من در آرزوی عشق به پرواز درآمد تا از جام عشق، شراب محبت را بچشد.
هوش مصنوعی: دل ناتوان و رنجدیدهام، بیا که در این دنیا و آن دنیا فقط عشق و محبت تو را انتخاب کردهام.
هوش مصنوعی: به ما بپیوند و دلهای غمگینمان را روشن کن. رابطهامان از حد گذشته است و بین من و تو هر چه گفته و شنیده شده، تأثیر زیادی داشته است.
هوش مصنوعی: چرا و چه اتفاقی افتاد که آن چهره زیبا و باصفا، مانند آهوهای وحشی، ناگهان از جلوی ما غایب شد؟
هوش مصنوعی: وقتی من در این دنیا نشان دادم که چگونه به یکدل و با عشق به معشوقی ستمگر و زیبا فکر میکنم، آیا کسی دیگر مانند تو را دیده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.