چه چاره چونکه دل از وی به کام دل نرسید
زلال لعل لب او به کام دل نچکید
به کام دل نرسیدم شبی به دولت وصل
ز درد روز فراق تو جان به لب برسید
منه تو بار گران بیش از این به شخص ضعیف
ستمگرا که از آن پشت طاقتم بخمید
به حال زار غریبی نزار رحمت کن
که جان بداد به هجران و روی دوست ندید
بکرد مرغ دلم در هوای جان پرواز
که تا شراب مودّت ز جام عشق چشید
دل ضعیف ستمدیده بلاکش من
بیا که از دو جهان مهر روی تو بگزید
بیا و کلبه احزان ما منوّر کن
ز حد گذشت میان من و تو گفت و شنید
چه شد چه بود که آن ماه روی مشکین بوی
به سان آهوی وحشی ز پیش ما برمید
نشان که داد چو من بنده در جهان یکدل
بتی ستمگر شوخ ای نگار چون تو که دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.