گفتهام درس ثنای تو ز جان در شب عید
گرچه از دولت وصل تو بعیدیم به عید
سر ز شادی به فلک سایم و قدری یابم
گر شوم در شب هجران تو از وصل سعید
شد دماغ دل من باز معطّر به صبوح
تا که بوی سر زلفین تو از باد شنید
دل آشفتهٔ سرگشته درافتاد به دام
تا سر زلف پریشان تو از دور بدید
رخ زیبای ترا دید مه چاردهم
بی تکلّف ز تحیر سرِ انگشت گزید
چون بدیدم رخ دلبند تو گفتم جانا
شکر ایزد که مرا جان بر جانان برسید
دیدهٔ دهر هر آن گوهر اشکی که فشاند
بر سر خاک جهان مهر گیاه تو دمید
ای دلارام تو دانی و خدا میداند
این دل غمزده از دست فراقت چه کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و آرزوهایش میپردازد. او در شب عید، با وجود دوری از معشوق، احساس شادی و سرور دارد و تصمیم میگیرد که سرش را به آسمان بلند کند. دل او با بوی زلف معشوق معطر میشود و به یاد او آشفته و سرمست میشود. با دیدن صورت زیبای او، از خوشحالی شکرگزار است که جانش به جانان رسیده است. شاعر به درد و رنج دل غمزدهاش از دوری معشوق اشاره میکند و میگوید فقط خود او و خدا از این درد آگاهند.
هوش مصنوعی: در شب عید، عشق و ستایش تو را با تمام وجودم به زبان میآورم، هر چند که از نعمت وصالت دور هستیم.
هوش مصنوعی: در شادیام چنان بالا میروم که انگار به آسمان میرسam و اگر در شب جدایی تو، خوشبختی را احساس کنم، قدری از این خوشحالی را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: دل من به عطر صبح معطر شد و هنگامی که نسیم، بوی خوش موهای تو را به مشامم رساند، خوشحال شدم.
هوش مصنوعی: دل نگران و پریشان به دام افتاد تا از دور زیبایی و زیباییهای موی تو را مشاهده کند.
هوش مصنوعی: چهره زیبا تو را در شب چهارده به گونهای طبیعی و بیزحمت دیدم که از تعجب بر انگشت خود گزیدم.
هوش مصنوعی: وقتی که چهره محبوبت را دیدم، به خودم گفتم: ای عزیز، شکر خدا که جانم به محبوبم رسیده است.
هوش مصنوعی: در طول زمان، هر قطره اشکی که بر زمین افتاد، باعث رشد و شکوفایی عشق و محبت به تو شد.
هوش مصنوعی: ای دلبر نازنین، تو و خدا میدانید که این دل غمگین از دلتنگی برای تو چه سختیها و دردهایی را تحمل کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
[...]
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.