آنچه دل حزین من از جور او کشید
نه دیده دیده باشد و نه گوش کس شنید
از دست جور بی حد و اندوه گریه گفت
از حد بشد تحمّل و جانم به لب رسید
بر حال زار من دل سنگین بسوزدت
گر شرح آن دهم که دل خسته ام چه دید
شرح غمش چگونه دهم شمّه ای از آن
کاو رفت و دیگری به من خسته دل گزید
درد دلم ببین تو که آن دلستان شوخ
مهر از من شکسته به یکبارگی برید
مرغ دل ضعیف من اندر هوای دوست
از روی شوق از قفس سینه بر پرید
بیچاره دل برفت به بازار عشق دوست
جان را به غم فروخت و غم عشق او خرید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از دلی شکسته و رنج و اندوهی که از جدایی و بیمحبتی معشوقش دارد سخن میگوید. او بیان میکند که تحمل این درد و ظلم بسیار دشوار شده و جانش به لب رسیده است. احساس میکند که هیچکس نمیتواند درد او را درک کند و به وضعیت زار و غمانگیزش پی ببرد. دل او به خاطر عشقش به محبوبش به شدت رنج میبرد و تحت تاثیر این عشق، آزادی و آرامش را از دست داده است. در نهایت، او به این باور میرسد که جانش را به خاطر عشق میدهد و غم وداع را به جان میخرد.
هوش مصنوعی: دل غمگین من از سختیهایی که به دست او متحمل شده، نه کسی آن را دیده و نه کسی صدایش را شنیده است.
هوش مصنوعی: از شدت ظلم و نابسامانی بسیار و غم و اندوه، آنقدر گریه کردم که دیگر تحملم تمام شد و جانم به لب آمد.
هوش مصنوعی: اگر من از حال بد و پر درد خود بگویم، دل سنگ تو هم به خاطر این مصیبت میسوزد؛ زیرا دل خستهام تجربیات تلخی را گذرانده است.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم احساس ناراحتیام را نسبت به او که رفته است توضیح دهم، وقتی که شخصی دیگر به من برای تسلای خاطر روی آورده است؟
هوش مصنوعی: دردی که در دل دارم را ببین، تو که آن محبوب بازیگوش و دوستداشتنی، به یکباره دل مرا شکستی و از من جدا شدی.
هوش مصنوعی: پرندهی ضعیف دل من به خاطر علاقهاش به دوست، با شوق و اشتیاق از قفس سینهاش پرواز کرد.
هوش مصنوعی: دل درماندهای به دنبال عشق محبوبش رفت و جانش را با اندوه معامله کرد و در عوض، غم عشق او را به دست آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح آمد و علامت مصقول بر کشید
وز آسمان شمامهٔ کافور بر دمید
گویی که دوست قُرطهٔ شَعر کبود خویش
تا جایگاه ناف به عمدا فرو درید
در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب
[...]
از ابر نوبهار چو باران فروچکید
چندین هزار لاله ز خارا برون دمید
آن حلهای که ابرمر او را همیتنید
باد صبا بیامد و آن حله بردرید
جشن خزان بهخدمت شاه جهان رسید
رایت ز کوهسار به صحرا درون کشید
از عکس رایت وی و از نور آفتاب
وز جام می سه صبح بهٔک جای بردمید
شرط است اگر کنند به جشنی چنین نشاط
[...]
ای بنده طول عمر تو خواهنده از خدا
از بنده یک حدیثک موجز توان شنید
فصل زررز است، بدینگاه دست گیر
چندانکه نیمدانک بزر، رز توان خرید
صبح آمد و علامت مصقول برکشید
وز آسمان شمامه کافور بردمید
گویی که دست قرطه شعر کبود خویش
تا جایگاه ناف بعمدا فرو درید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.