گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای عکس طلعت تو فروغ جمال عید

ابروی تست در نظر ما هلال عید

از تاب روزه سوخت دلم ساقیا بریز

در جام جان تشنه لب ما زلال عید

در قید روزه چند کشم انتظار شام

ما را نواله ای برسان از نوال عید

فصل بهار و دامن گلزار و روی یار

حیفست اگر نه عیش کنی با وصال عید

بنشین میان سبزه و باغ و کنار رود

بشنو ز بلبلان حزین وصف حال عید

در ماه روزه دل شده از ضعف سست حال

در دیده هیچ نگذرد الاّ خیال عید

چون فصل نوبهار جهان تازه می کند

باد صبا و مقدم جاه و جلال عید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اثیر اخسیکتی

دست زمان نقاب گشاد از جمال عید

دلاله عروس طرب شد دلال عید

چشم سیه سپید زمانه بدید و گفت:

با او گسسته عین کمال از جمال عید

خالی است عید بر لب ایام تا بحشر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه