نه دلبری که دلم زو دمی بیاساید
نه همدمی که به دردم دمی به کار آید
نه دوستی که بپرسد ز حال زارم را
نه محرمی که بگویم چنانچه می باید
به غیر مردم چشمم که در غم هجران
به زجر خون دلم را ز دیده پالاید
بگو که با که توان گفت حال زارم را
به غیر باد که از کوی دوست می آید
بگفتمش که تویی محرم دل عشّاق
اگر خبر کنی او را ز حال ما شاید
بگو به تیغ ستم بیش ازین مریزم خون
کرا نمی کند این خون که دست آلاید
چو بر مراد جهان نیست کار ما ای دل
نه آنچنان که تو خواهی چنانچه می باید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس تنهایی و غم عمیق خود میگوید و بیان میکند که نه کسی را دارد که در سختیها یاریاش کند و نه دوستی که حالش را بپرسد. او از فقدان ارتباط با دیگران و درد هجران رنج میبرد و به باد اشاره میکند که تنها پیامی از عالم دوست برایش میآورد. شاعر در نهایت به ناامیدی از زندگی و عدم تحقق آمالش اشاره میکند و بیان میکند که کارش به غیر از درد و رنج چیز دیگری نیست.
هوش مصنوعی: نه کسی هست که دل مرا خوش کند و از غم و اندوه من بکاهد، و نه یاری دارم که در زمان گلوگیری به کمکم بیاید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از تنهایی و عدم محبت دیگران شکایت میکند. او میگوید نه دوستی هست که دربارهٔ حال و احوال بد او بپرسد و نه کسی که بتواند درد و غمهایش را آنگونه که باید و شایسته است، با او در میان بگذارد. این نشاندهندهٔ احساس تنهایی و عدم درک در روابط انسانی است.
هوش مصنوعی: غیر از انسانهایی که در غم دوریام هستند، هیچ کس نیست که دل شکستهام را از اشک پاک کند.
هوش مصنوعی: به من بگو که با چه کسی میتوانم حال بد خود را بگویم، جز بادی که از سمت کوی دوستم میوزد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که تو راز دل عاشقان را میدانی. اگر حال ما را بگویی، شاید او از وضعیت ما آگاه شود.
هوش مصنوعی: بگو دیگر بیشتر از این با ظلم و ستم مرا مجروح نکن، زیرا این خون من برای کسی ارزش ندارد و هیچ دستی به آن نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا به آنچه میخواهیم نمیرسیم، این دلیل بر آن نیست که همهچیز طبق خواسته ما پیش میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.