با من خسته دلبرم غیر جفا نمیکند
کام دل حزین من دوست روا نمیکند
چونکه دلم به درد او هست حزین و مبتلا
درد مرا ز لب چرا دوست دوا نمیکند
گفته بُد او وفا کنم ور نکند عجب مدار
عمر منست از آن سبب عمر وفا نمیکند
این همه جور و درد دل کز غم اوست بر دلم
با همه غم ز دامنش دست رها نمیکند
خاکصفت اگرچه من پیش رهت فتادهام
سرو سهی قامتش چشم به ما نمیکند
در خم ابروان او مردم دیدهام ز جان
غیر دعای دولتش هیچ دعا نمیکند
چون که منم گدای او شاه جهانم از چه رو
چشم ارادتی بگو سوی گدا نمیکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک ستم پرست من ترک جفا نمیکند
عهد به سر نمیبرد، وعده وفا نمیکند
هندوی ترک آن صنم کرد بسی خطا ولیک
ناوک چشم مست او هیچ خطا نمیکند
گر به وصال او رسم، هم بربایم از لبش
[...]
طالب دردِ عشق تو فکر دوا نمیکند
ورنه به جان بیدلان عشق چهها نمیکند
هرچه در آن رضای تو نیست اگرچه طاعت است
جان به هوس نمیخرد دل به رضا نمیکند
وه که به جان دیگری غمزهٔ شوخِ توستم
[...]
دا که از رخ حسین شمر حیا نمیکند
تا نکشد دست ز دامنش رها نمیکند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.