گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

با من خسته دلبرم غیر جفا نمی‌کند

کام دل حزین من دوست روا نمی‌کند

چونکه دلم به درد او هست حزین و مبتلا

درد مرا ز لب چرا دوست دوا نمی‌کند

گفته بُد او وفا کنم ور نکند عجب مدار

عمر منست از آن سبب عمر وفا نمی‌کند

این همه جور و درد دل کز غم اوست بر دلم

با همه غم ز دامنش دست رها نمی‌کند

خاک‌صفت اگرچه من پیش رهت فتاده‌ام

سرو سهی قامتش چشم به ما نمی‌کند

در خم ابروان او مردم دیده‌ام ز جان

غیر دعای دولتش هیچ دعا نمی‌کند

چون که منم گدای او شاه جهانم از چه رو

چشم ارادتی بگو سوی گدا نمی‌کند