با من خسته دلبرم غیر جفا نمیکند
کام دل حزین من دوست روا نمیکند
چونکه دلم به درد او هست حزین و مبتلا
درد مرا ز لب چرا دوست دوا نمیکند
گفته بُد او وفا کنم ور نکند عجب مدار
عمر منست از آن سبب عمر وفا نمیکند
این همه جور و درد دل کز غم اوست بر دلم
با همه غم ز دامنش دست رها نمیکند
خاکصفت اگرچه من پیش رهت فتادهام
سرو سهی قامتش چشم به ما نمیکند
در خم ابروان او مردم دیدهام ز جان
غیر دعای دولتش هیچ دعا نمیکند
چون که منم گدای او شاه جهانم از چه رو
چشم ارادتی بگو سوی گدا نمیکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عاشقانه و درد دلش نسبت به معشوق سخن میگوید. او احساس میکند که معشوق به او جفا میکند و در عوض دلش را شاد نمیکند. شاعر با وجود تمامی دردها و رنجها، همچنان به معشوق وفادار است و نمیتواند از او جدا شود. او خود را در مقابل زیبایی معشوق بیارزش میداند و از اینکه معشوق به او توجهی نمیکند، غمگین است. در پایان، شاعر به این واقعیت اشاره میکند که حتی اگر او گدای معشوق باشد، معشوق هیچ ارادتی به او ندارد.
هوش مصنوعی: معشوق من که دلشکستهام، جز بیرحمی و ستم چیزی به من نمیدهد. دوستیاید که دل غمگین من را برآورده نمیسازد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر او در درد و رنج است و احساس ناراحتی میکنم. چرا او که دوست من است، با کلماتش به من تسکین نمیبخشد و درد مرا برطرف نمیکند؟
هوش مصنوعی: او گفته بود که اگر وفا کنم، چه جای تعجبی دارد، اما عمر من به همین دلیل است که عمر وفا نمیکند.
هوش مصنوعی: درد و رنجی که از عشق او به دلم نشسته، با اینکه تمام غمها را به دوش میکشم، باز هم از دامن او جدا نمیشوم.
هوش مصنوعی: هرچند من در برابر تو به خاک افتادهام و مثل خاکی به نظر میرسم، اما او که به قد بلند خود مینازد، حتی نگاهی به ما نمیاندازد.
هوش مصنوعی: در نگاه او، افرادی را دیدهام که چنان مجذوب زیباییاش شدهاند که حتی از دل و جانشان هم هیچ دعایی جز طلب خوشبختی او نمیکنند.
هوش مصنوعی: من به خاطر بندگی محبوبم، در مقام پادشاهی نشستهام. پس چرا کسی با نگاهی سرشار از ارادت به من، که گدای او هستم، نمینگرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک ستم پرست من ترک جفا نمیکند
عهد به سر نمیبرد، وعده وفا نمیکند
هندوی ترک آن صنم کرد بسی خطا ولیک
ناوک چشم مست او هیچ خطا نمیکند
گر به وصال او رسم، هم بربایم از لبش
[...]
طالب دردِ عشق تو فکر دوا نمیکند
ورنه به جان بیدلان عشق چهها نمیکند
هرچه در آن رضای تو نیست اگرچه طاعت است
جان به هوس نمیخرد دل به رضا نمیکند
وه که به جان دیگری غمزهٔ شوخِ توستم
[...]
دا که از رخ حسین شمر حیا نمیکند
تا نکشد دست ز دامنش رها نمیکند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.