گنجور

 
جهان ملک خاتون

دوشم ز در آن شمع دلفروز درآمد

و آن تیره شب هجر نگارم به سر آمد

عمریست بپروردمش از آب دو دیده

تا قامت آن سرو دلارا به بر آمد

من منتظر وعده آن عمر گرامی

تا همچو سهی سرو شبی در گذر آمد

گفتم که زدم ناله بسی در شب هجران

المنة لله که چنین کارگر آمد

امسال ز خون جگر ماست تو دانی

کاین گلبن مقصود جهان بارور آمد

لیکن چه توان کرد نصیب من از آن گل

یا خار جفا یا همه خون جگر آمد

من خسته به هجران قدمی بر سر ما نه

تا بانگ برآرند که عمرش به سر آمد