تا چند ز هجرت دلم ای یار بنالد
بی روی تو شب تا به سحر زار بنالد
از حسرت لعل شکرین تو چو طوطی
در بند قفس گشته گرفتار بنالد
هر شب به سر کوی تو از درد جدایی
فریادکنان از غم دلدار بنالد
باور نتوان داشت از او لاف محبّت
گر عاشق گل در چمن از خار بنالد
روزی که قدم رنجه کنی بر سر بیمار
معذور همی دار چو بیمار بنالد
چندان ز غم عشق تو ای دوست بنالم
کز سوز دل من در و دیوار بنالد
هر شب ز غم هجر تو تا صبح بنالم
چون مرغ سحر در غم گلزار بنالد
چون کار جهان بی ستمی نیست همی ساز
کان یار نخوانند که از یار بنالد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون مرغ سحر از غم گلزار بنالد
از غم دل دیوانه من زار بنالد
هر گه که به گوشش برسد ناله زارم
بر درد من سوخته دل زار بنالد
بر سوزش من جان زن و مرد بسوزد
[...]
یارش نتوان گفت که از یار بنالد
واندل نبُود کز غم دلدار بنالد
گر بند نهد دشمن و گر پند دهد دوست
مشتاق گل آن نیست که از خار بنالد
چون یار بدست آیدت از غیر چه نالی
[...]
چون مرغ سحر در غم گلزار بنالد
از غم دل دیوانه من زار بنالد
هر کس که به گوشش برسد ناله زارم
بر درد من سوخته بسیار بنالد
بر سوزش من جان زن و مرد بسوزد
[...]
هر شب ز غمت بس که دلم زار بنالد
از ناله زارم در و دیوار بنالد
بی روی تو نالد دل ازین سینه صد چاک
چون مرغ قفس کز غم گلزار بنالد
آه از دل سخت تو که یک ره نکنی گوش
[...]
بر سبط نبی گنبد دوار بنالد
شمس و قمر و ثابت و سیار بنالد
ظلمی که بر او رفت یقین تا به قیامت
نبود عجبی گر در و دیوار بنالد
چون حنجر او شمر برید از دم خنجر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.