تا دل مسکین من دیوانه شد
در غم عشق رخت افسانه شد
تا شد او با درد عشقت آشنا
بی تکلّف از جهان بیگانه شد
خان و مان بر باد مهرت داده ام
تا غم روی توأم همخانه شد
بوسه ای می خواستم گفتی که نه
شکر کردم چون لبت پروانه شد
همچو مویی در غمت بگداختم
تا ز زلفت تاره ای در شانه شد
شمع رویت را شبی دیدم ز جان
دل برفت و پیش او پروانه شد
تا فرورفتم به بحر عشق تو
جان شیرین در سر دردانه شد
گفتم آخر یک نظر بر ما فکن
یار ما را یک زمان پروا نه شد
همچو حلقه بر درش سر می زنم
یک در از وصلش به رویم وا نه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم عشق صحبت میکند و میگوید که دلش به خاطر عشق معشوق دیوانه شده است. او با جزییات بیان میکند که چگونه عشق و دردهایش او را به بیگانگی از دنیا کشانده است. شاعر از فداکاریهایش برای معشوق میگوید و آن را در برابر غم روی او قرار میدهد. همچنین، لحظات خاصی را به تصویر میکشد، از جمله لحظهای که بخواهد بوسهای از معشوق بگیرد ولی او نه میگوید. شاعر با شور و شوق و دردمندانه از بیتوجهی معشوق سخن میگوید و در نهایت به حسرت عدم وصل و درخواست نگاه او اشاره میکند. این شعر به شدت تحت تأثیر عشق و فراق است.
هوش مصنوعی: دل بیچاره من در غم عشق تو دیوانه و سرگردان شده و حالا که سرنشین خیال تو هستم، زندگیام تبدیل به یک داستان خیالانگیز شده است.
هوش مصنوعی: آن شخص وقتی با درد عشق تو آشنا شد، بدون هیچ تردیدی از دنیای بیگانه جدا شد.
هوش مصنوعی: من تمام خانه و کاشانهام را به خاطر محبت تو از دست دادهام تا غم و اندوهی که از دوری تو دارم، همدمم شود.
هوش مصنوعی: خواستم تو را ببوسم، اما تو گفتی نه. از این که لبهایت مثل پروانه زیبایی دارند، خوشحالم و شکرگزارم.
هوش مصنوعی: به خاطر اندوه و غم تو مانند مویی سوختهام تا اینکه از زلف تو، تار و رشتهای به شانهام بیفتد.
هوش مصنوعی: در یک شب، چهرهی تو را دیدم و از شدت عشق و شوق، جانم از دل جدا شد و مانند پروانهای به دور تو پرواز کردم.
هوش مصنوعی: زمانی که در عمق عشق تو غوطهور شدم، زندگیام به جایگاهی پر درد و شگفتی رسید.
هوش مصنوعی: گفتم که ای معشوق، یک نگاه به ما بینداز، اما او توجه نکرد و بیاعتنا گذشت.
هوش مصنوعی: مانند حلقهای به دور در او میچرخم و هرگز درِ پیوندش به رویم باز نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دل لایعقلم دیوانه شد
در جهان عشق تو افسانه شد
آشنایی یافت با سودای تو
وز همه کار جهان بیگانه شد
پیش شمع روی چون خورشید تو
[...]
او ز شر عامه اندر خانه شد
او ز ننگ عاقلان دیوانه شد
جان بدرد دلبری دیوانه شد
وزخیال غیر او بیگانه شد
شد درآمد باز سوی خانه شد
با زن خود بر سر افسانه شد
آن زمان اندر جدل مردانه شد
گرم در خونریزی به بیگانه شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.