مرا تا دل به رویت مهربان شد
ز دیده خون دل گویی روان شد
دلم بر خاک کویت زار بنشست
روان تا قامت سرو روان شد
به بوی آنکه پایت را ببوسد
بدان امّید خاک آستان شد
دل بیچاره ساکن گشت آنجا
فدای خاک کوی دلبران شد
چرا آن دلبر طنّاز باری
پری وار از دو چشم ما نهان شد
مسلمانان نمی دانم که دلبر
چرا با ما چنین نامهربان شد
نگارینا خبر داری ز حالم
که جان از درد دوری ناتوان شد
نخورده شربتی از جام نوشین
به بخت ما چرا او سرگران شد
چو سرو ناز سوی ما گذر کن
که تا گویم جهان از نو جوان شد
بتم تا غمزهٔ غمّاز بنمود
بسی فتنه ز چشمش در جهان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چراغان در شب چک آن چنان شد
که گیتی رشک هفتم آسمان شد
چو قَدِّ ویسِ بُتپیکر چنان شد،
که همبالای سرو بوستان شد،
که فرهاد از غم شیرین چنان شد
که در عالم حدیثش داستان شد
جهان از باد نوروزی جوان شد
زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت
صبای گرمرو عنبرفشان شد
تو گویی آب خضر و آب کوثر
[...]
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهٔ سنبل نهان شد
قیامت میکند بلبل سحرگاه
مگر گل فتنهٔ آخر زمان شد؟
ز رنگ سبزه و شکل ریاحین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.