گنجور

 
جهان ملک خاتون

مرا تا دل به رویت مهربان شد

ز دیده خون دل گویی روان شد

دلم بر خاک کویت زار بنشست

روان تا قامت سرو روان شد

به بوی آنکه پایت را ببوسد

بدان امّید خاک آستان شد

دل بیچاره ساکن گشت آنجا

فدای خاک کوی دلبران شد

چرا آن دلبر طنّاز باری

پری وار از دو چشم ما نهان شد

مسلمانان نمی دانم که دلبر

چرا با ما چنین نامهربان شد

نگارینا خبر داری ز حالم

که جان از درد دوری ناتوان شد

نخورده شربتی از جام نوشین

به بخت ما چرا او سرگران شد

چو سرو ناز سوی ما گذر کن

که تا گویم جهان از نو جوان شد

بتم تا غمزهٔ غمّاز بنمود

بسی فتنه ز چشمش در جهان شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

چراغان در شب چک آن چنان شد

که گیتی رشک هفتم آسمان شد

عطار

جهان از باد نوروزی جوان شد

زهی زیبا که این ساعت جهان شد

شمال صبحدم مشکین نفس گشت

صبای گرم‌رو عنبرفشان شد

تو گویی آب خضر و آب کوثر

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۲۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اوحدی

جهان از باد نوروزی جوان شد

زمین در سایهٔ سنبل نهان شد

قیامت می‌کند بلبل سحرگاه

مگر گل فتنهٔ آخر زمان شد؟

ز رنگ سبزه و شکل ریاحین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه