مرا تا دل به رویت مهربان شد
ز دیده خون دل گویی روان شد
دلم بر خاک کویت زار بنشست
روان تا قامت سرو روان شد
به بوی آنکه پایت را ببوسد
بدان امّید خاک آستان شد
دل بیچاره ساکن گشت آنجا
فدای خاک کوی دلبران شد
چرا آن دلبر طنّاز باری
پری وار از دو چشم ما نهان شد
مسلمانان نمی دانم که دلبر
چرا با ما چنین نامهربان شد
نگارینا خبر داری ز حالم
که جان از درد دوری ناتوان شد
نخورده شربتی از جام نوشین
به بخت ما چرا او سرگران شد
چو سرو ناز سوی ما گذر کن
که تا گویم جهان از نو جوان شد
بتم تا غمزهٔ غمّاز بنمود
بسی فتنه ز چشمش در جهان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و دلتنگی شاعر نسبت به معشوق است. شاعر میگوید که از زمانی که دلش به معشوق مهربان شده، دچار درد و رنجی عمیق شده است. او به یاد زمین کوی معشوق نشسته و دلش برای دیدن او تنگ شده است. شاعر از طنازی و غیبت معشوق گله میکند و از مسلمانان میپرسد که چرا معشوق با او چنین بیمحبت است. همچنین او از درد دوریاش میگوید و آرزو میکند که معشوقی همچون سرو از کنار او بگذرد تا دوباره جان بگیرد. در نهایت، شاعر به زیبایی و اثرگذاری معشوق بر دلها اشاره میکند که اطرافش را پر از فتنه و جذابیت کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که دلم به دیدن تو نرم و مهربان شد، گویی خون دل از چشمانم جاری شد.
هوش مصنوعی: دل من به شدت دلتنگ خاک پای توست و اشک میریزد، تا اینکه قامت بلند و زیبا مانند سرو سرسبز و استوار گشت.
هوش مصنوعی: به خاطر بویی که به مشام میرسد و امید اینکه کسی پاهایش را ببوسد، حاضر شد به خاک درگاه بیفتد.
هوش مصنوعی: دل عذابکشیده در جایی ساکن شد که برای خاک کوی محبوبان؛ فدای آنجا میشود.
هوش مصنوعی: چرا آن معشوق زیبا و دلربا، مانند پری، از دیدن چشمان ما پنهان شد؟
هوش مصنوعی: مسلمانان، نمیدانم چرا محبوب ما اینگونه با ما بدرفتاری میکند.
هوش مصنوعی: ای نگار زیبا، آیا از حال من خبر داری؟ جانم از شدت درد جدایی به شدت آسیب دیده و ناتوان شده است.
هوش مصنوعی: چرا بخت ما که هنوز طعم خوشی را نچشیده، دچار ناکامی و ناامیدی شده است؟
هوش مصنوعی: ای سرو ناز، به سمت ما بیا و بگذری، تا من بگویم که جهان دوباره جوان و شاداب شده است.
هوش مصنوعی: زلف و چشمان معشوقهام درست برملا شد و به خاطر این نگاه رازآلود او، در دنیا فتنههای زیادی به پا کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چراغان در شب چک آن چنان شد
که گیتی رشک هفتم آسمان شد
چو قَدِّ ویسِ بُتپیکر چنان شد،
که همبالای سرو بوستان شد،
که فرهاد از غم شیرین چنان شد
که در عالم حدیثش داستان شد
جهان از باد نوروزی جوان شد
زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت
صبای گرمرو عنبرفشان شد
تو گویی آب خضر و آب کوثر
[...]
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهٔ سنبل نهان شد
قیامت میکند بلبل سحرگاه
مگر گل فتنهٔ آخر زمان شد؟
ز رنگ سبزه و شکل ریاحین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.