گنجور

 
اسیری لاهیجی

زان دم که باده خم وحدت بجام شد

مستی و عیش در همه آفاق عام شد

نام و نشان عالم و آدم نبد پدید

از جلوه جمال تو عالم بنام شد

تا باده لب تو بکام جهان رسید

زان می جهان چو چشم تو مست مدام شد

از عشوه های حسن تو عالم نظام یافت

کار جهان ز پرتو رویت بکام شد

هر ذره ز مهر تو تابان شده چو ماه

تا ظل عالیت بسرش مستدام شد

غیرت نقاب زلف ز روی تو برگرفت

تا وایه ام ز ماه رخ تو تمام شد

گفتم ز چین زلف بخال توره برم

از بهر دانه جان اسیری بدام شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode