دلم ز غصّه هجران همیشه خون باشد
ندانم عاقبت او ز عشق چون باشد
هوای زلف تو چندان دلم به سر دارد
که دایم از غم عشق تو سرنگون باشد
کسی که روی تو را دید و عشق با تو نباخت
توان نبشت به فتوی که از جنون باشد
ز هجر روی تو بیچاره مردم دیده
ز سوز سینه ی من در میان خون باشد
فتاده ام به سر کوی تو به زاری زار
روا مدار که عاشق چنین زبون باشد
فراق را چه تحمّل کند تن مسکین
اگرچه خود به مثل کوه بیستون باشد
کجا به دیده جان راه عشق تو پویم
اگرنه بوی دو زلف تو رهنمون باشد
به سر رویم چو پرگار گرد خانه ی شوق
جهان ز دایره ی عشق چون برون باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لئیم اگر به شتر بخشدت عطا مستان
که این ز عادت اهل کرم برون باشد
قلاده ای که ز منت به گردنش بندد
هزار بار ز بار شتر فزون باشد
نصیب کوهکن از وصل دوست چون باشد
که سنگ تفرقه اش کوه بیستون باشد
ننالم از تو گرم جای لطف قهر کنی
که بر من این ستم از بخت واژگون باشد
کجا ز شوق وصالت سخن کنم با کس
[...]
مرا امید نشاط از سپهر چون باشد
که ماه عید در او نعل واژگون باشد
چه خون که در دل نظارگی کند نگهش
بیاض نرگس چشمی که لاله گون باشد
عرق ز روی تو بی اختیار می ریزد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.